responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 426

پرسيد: فاطمه كيست؟ (1) گفت: دختر محمّد- 6- گفت: پيامبر شما! يزيد گفت: آرى.

يهودى گفت: خدا به شما جزاى خير ندهد، ديروز پيامبرتان بود (و با او نبرد مى‌كرديد) و امروز پسر دخترش را مى‌كشيد؟! واى بر شما! ميان من و داود پيامبر، هفتاد و چند نسل فاصله است، وقتى يهوديان مرا مى‌بينند (به احترام جدّم) تعظيم مى‌كنند.

سپس رو به طشت كرد و سر را بوسيد و گفت: «اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّ جدّك محمّدا- 6- رسول اللَّه» و بيرون آمد. يزيد دستور داد تا او را بكشند.

بعد يزيد دستور داد سر مبارك را در مقابل مجلسى كه در آن شراب مى‌خورد، در زير گنبدى نگهدارند و ما را بر آن نگهبان گذاشت. آنچه ديده بودم از قلبم خطور مى‌كرد و نمى‌توانستم بخوابم. وقتى كه شب شد مجددا ما را بر آن سر، نگهبان قرار داد. پس وقتى مقدارى از شب گذشت، صدايى از آسمان شنيدم كه منادى گفت:

اى آدم! هبوط كن. پس حضرت با ملائكه فراوانى، هبوط كرد.

دوباره صدايى شنيدم، باز منادى گفت: اى ابراهيم! پايين بيا. او با جماعت زيادى از فرشتگان پايين آمد. براى سومين بار شنيدم كه منادى گفت: اى موسى! فرود آى، او هم با عده‌اى از ملائكه فرود آمد.

مرتبه چهارم شنيدم كه منادى گفت: اى عيسى! فرود آى، عيسى نيز با فرشتگانى فرود آمد. باز از آسمان صدايى شنيدم كه منادى گفت: اى محمّد- 6-! هبوط كن، پس آن حضرت با فرشتگان زيادى پايين آمد و ملائكه گرداگرد گنبد حلقه زدند. آنگاه پيامبر وارد آنجا شد و سر را برداشت.

در روايت ديگرى آمده است: حضرت محمّد- 6- زير آن سر نشست و نيزه را برداشت و سر به آغوشش افتاد و آن را برداشت و نزد آدم ابو البشر آورد و فرمود: اى پدر! و اى آدم! آيا نمى‌بينى كه امتم بعد از من با فرزندم چه‌

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 426
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست