responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 423

بار سوم آن دست برگشت و نوشت:

و قد قتلوا الحسين بحكم جور

و خالف حكمهم حكم الكتاب‌[1]

پس از غذا باز ماندم و گوارايم نشد. آنگاه راهب بالاى دير آمد و ديد كه نورى از آن سر ساطع است. بالاتر كه رفت سپاهى ديد، به نگهبانان گفت: از كجا مى‌آييد؟

گفتند: از عراق با حسين جنگيده‌ايم! راهب گفت: پسر فاطمه، پسر دختر پيامبرتان و فرزند پسر عموى پيامبرتان؟

گفتند: بلى! گفت: دستتان بريده باد، اگر عيسى بن مريم پسرى داشت ما او را روى چشمانمان حمل مى‌كرديم. ولى من به شما نيازى دارم.

(1) گفتند: حاجت تو چيست؟

گفت: به رئيس خود بگوييد كه من ده هزار دينار دارم كه از پدرانم به ارث برده‌ام اين را از من بگيرد و در مقابل، آن سر را تا وقت رفتن شما به من بدهد و هنگام رفتن باز به شما بر مى‌گردانم. جريان را به عمر سعد، خبر دادند.

عمر گفت: دينارها را از او بگيريد و سر را تا وقت رفتن به او بدهيد. پس نزد راهب آمدند و گفتند: مال را بده تا سر را بدهيم. راهب، دو كيسه كه در هر كدام پنج هزار دينار بود، پايين فرستاد. عمر سعد كسى را خواست كه آنها را بشمارد و وزن كند. و بعد از وزن و شمارش، به كنيزش سپرد و دستور داد كه سر را به راهب بدهند.

راهب سر را گرفت و شست و تمييز كرد با مشك و كافورى كه داشت معطرش نمود و در پارچه ابريشمى پيچيد و روى زانويش نهاد و پيوسته نوحه مى‌گفت و گريه مى‌كرد تا اينكه صدايش كردند و سر را از او خواستند. گفت: اى سر! به خدا سوگند! فقط خودم را مالك هستم فرداى قيامت نزد جدّت محمّد- صلّى اللَّه عليه‌


[1] يعنى:« حسين را با حكم جور كشتند و حكم آنها مخالف حكم كتاب خدا بود».

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 423
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست