نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 418
كافر و ستمكارى كه اصلا به خدا و پيامبرش ايمان ندارد و بخاطر
ترس از شمشير، او و بنى اميّه ظاهرا اسلام را پذيرفتهاند؟ و اگر براى بنى اميّه
جز يك پير زن دندان افتاده، باقى نمىماند، باز به دين ستم مىكردند و آن را كج
مىنمودند، اين سخن رسول خداست كه اين گونه فرموده (و خبر داده) است.
(1) بعد از آن چهار هزار
سپاهى را به فرماندهى شخصى از كنده به سوى معاويه فرستاد و دستور داد كه در
«انبار» اردو بزند و كارى نكند تا فرمان او برسد. وقتى كه به انبار روانه شد و
آنجا فرود آمد. معاويه فهميد و شخصى را به طرف او فرستاد و در نامهاى براى او
نوشت: اگر به سوى من بيايى در بعضى از استانهاى شام و جزيره[1]، تو را والى مىكنم بدون اينكه زحمتى
براى تو باشد. و پنچ هزار درهم نيز فرستاد. كندى آن دشمن خدا، پولها را گرفت و از
امام حسن- 7- برگشت و با دويست مرد از خواص و خاندانش، به سوى معاويه رفت.
وقتى اين خبر به امام
حسن- 7- رسيد، برخاست و خطبه خواند و فرمود: اين شخص كندى است كه به
سوى معاويه رفت و به من و شما مكر نمود.
من بارها گفتم كه شما
وفايى نداريد. و بنده دنيا هستيد. اما باز من مردى ديگر را به جاى او مىفرستم و
مىدانم كه او نيز مثل رفيق خود، رفتار مىكند و در مورد من و شما از خدا نخواهد
ترسيد.
امام- 7- باز
مردى از مراد را با چهار هزار سپاه فرستاد و در مقابل مردم، به طرف او رفت و بر او
تأكيد كرد و فرمود: او نيز مانند مرد كندى خيانت خواهد كرد. آن مرد قسمهايى را-
كه كوهها تاب مقاومت آن را نداشت- خورد كه خيانت نمىكند، ولى امام حسن- 7- فرمود: او مكر خواهد كرد.
او نيز وقتى كه به انبار
رسيد، باز معاويه مانند سابق، شخصى را به سوى او فرستاد و نامهاى مانند نامه قبلى
نوشت و پنج هزار درهم فرستاد و گفت: هر كدام از شهرهاى شام و جزيره را بخواهى به
تو مىدهم. اين فرمانده امام حسن- 7-