آن زن گفت: او امير
مؤمنان على بن ابى طالب علم اعلام و باب احكام و تقسيمكننده بهشت و جهنّم و ربّانى
اين امت است.
گفتم: او را از كجا
مىشناسى؟
گفت: چگونه او را نشناسم
در حالى كه پدرم در صفين در ركاب او شهيد شد.
وقتى كه از صفين برگشت.
به خانه ما آمد و به مادرم فرمود: اى مادر يتيمان! حالت چگونه است؟
مادرم گفت: خوب است.
آنگاه مادرم، من و اين
خواهرم را نزد او آورد، در حالى كه من آبله گرفته بودم و در اثر آن، ديد چشمم از
بين رفته بود، هنگامى كه چشم على- 7- به من افتاد، آهى كشيد و فرمود:
سپس حضرت دست مباركش را
بر صورتم كشيد و همان هنگام، چشمهايم باز شدند. به خدا سوگند! اكنون من مىتوانم
شتر رميده را در شب تاريك ببينم و اين به بركت آن حضرت بود كه درود خدا بر او و
خاندانش باد[2].
كرامت على (ع) نزد
خداوند
(1) 5- ابن عباس مىگويد:
وقتى كه مكّه فتح شد و هجرت پايان يافت و پيامبر اكرم فرمود: «بعد از فتح، هجرتى
نيست» به على- 7- فرمود: روز بعد با
[1] يعنى:« براى هيچ مصيبتى به اندازه اطفال در
كوچكى، آه نكشيدم، پدرشان كه در مصيبتها، سفرها و حضرها آنان را كفايت مىكرد،
مرده است».