responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 385

مى‌رفتم و به او ايمان مى‌آوردم.

(1) گرگ گفت: من گوسفندانت را مى‌چرانم. پس چوپان نزد رسول خدا- 6- آمد و مسلمان شد.

د- باز جابر ادامه داد كه: شتر «آل نجار» نيز سخن گفت: اين شتر اجازه نمى‌داد آنان به او نزديك شوند و مانع سوارشدنشان مى‌شد. هر حيله‌اى كه بكار بردند نتوانستند راهى پيدا كنند. به ناچار، پيامبر را از اين امر آگاه كردند. حضرت به سوى شتر رفت. وقتى كه شتر، پيامبر را ديد آرام گرفت.

حضرت به طرف بنى نجار متوجه شد و فرمود: او از شما شكايت مى‌كند و مى‌گويد: به او علف كم مى‌دهيد اما زياد بر او بار مى‌كنيد.

گفتند: او چموش است و نمى‌توانيم به آن دسترسى پيدا كنيم.

حضرت فرمود: نزد اهل خود برو. او نيز با حالت فروتنى و ذليلانه، رفت.

ه- باز جابر گويد: آهو نيز سخن گفت. عده‌اى او را شكار كرده و به پشت اسبشان بسته بودند. وقتى كه پيامبر از مقابل آن گذشت، آهو ندا داد كه اى نبىّ خدا! اى رسول خدا! حضرت فرمود: اى حيوانى كه كمك مى‌طلبى، چه مى‌خواهى؟

آهو گفت: من دو كودك دارم كه به آنها شير مى‌دهم، مرا رها سازيد تا بروم به فرزندانم شير بدهم و برگردم. حضرت او را رها ساخت و رفت. وقتى كه برگشت ديد آهو ايستاده است. حضرت در بندش كرد و به كاروانيان داد. آنان از احوال آهو پرسيدند، حضرت سخنان آهو را به آنان گفت.

آنان گفتند: آن را به تو بخشيديم. پيامبر نيز آهو را آزاد كرد و آهو هم شهادتين را گفت‌[1].


[1] بحار الانوار: 17/ 412، حديث 42.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 385
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست