نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 376
كسرا به نعمان بن منذر نامه نوشت كه مرد دانشمندى را بفرستد
تا بتواند از او (در اين باره) پرسش كند. از اين رو، نعمان شخصى به نام عبد المسيح
غسّانى را به سوى كسرا فرستاد. وقتى كه او آمد كسرا آنچه در خواب ديده بود براى او
نقل كرد.
(1) او گفت: من دايىاى
دارم كه در بلنديهاى شام زندگى مىكند و او از اين قضايا سر در مىآورد كه نامش
«سطيح» است.
كسرا گفت: به سوى او برو
و از او بپرس و آنچه را كه او گفت، آن را براى من نقل كن.
عبد المسيح برخاست و نزد
سطيح رفت كه در حال مرگ بود. سلام كرد ولى سطيح نتوانست جواب سلام او را بدهد.
آنگاه سطيح گفت: عبد
المسيح سوار بر شتر تيزرو، نزد سطيح آمده در حالى كه او نزديك قبر است. پادشاه
ساسانى تو را در باره لرزه ايوان و خاموشى آتشكده و خواب موبدان كه شتران سختى را
در آب ديد كه اسبان عربى را به يدك مىكشيد و از دجله گذشتند. و در شهرهاى آنها
پراكنده شدند، فرستاده است.
سطيح افزود: اى عبد
المسيح! هنگامى كه تلاوت زياد شد، «صاحب عصا» ظهور مىكند و در وادى «سماوه» سيل
مىآيد و «درياچه ساوه» خشك مىشود و «آتش فارس» خاموش مىگردد. پس ديگر شام براى
سطيح جاى ماندن نيست. از فارس پادشاهان و ملكههايى به تعداد كنگرهها روى كار
مىآيند و تمام اين حوادث به وقوع خواهد پيوست. بعد از آن سطيح از دنيا رفت.
عبد المسيح برخاست و به
سوى كسرا آمد و آنچه را كه سطيح گفته بود به او خبر داد.
كسرا به من (عبد المسيح)
گفت: اگر تا چهارده پادشاه از ما حكومت كند اوضاع بر وفق مراد است. پس ده تن از
آنها در چهار سال حكومت كردند و ما بقى تا خلافت عثمان حكومت كردند[1].
[1] تاريخ يعقوبى: 2/ 8. بحار الانوار: 51/ 263،
حديث 14.
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 376