نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 358
از تولد امام زمان- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- خدمت آن
حضرت رسيدم و عطسه نمودم. حضرت به من فرمود: يرحمك اللَّه.
مىگويد: خوشحال شدم؛
چون حضرت مرا دعا كرد.
آنگاه فرمود: آيا
نمىخواهى در باره عطسه مژدهاى به تو بدهم؟
گفتم: آرى، سرورم! فرمود:
«عطسه» سه روز انسان را از مرگ در امان نگه مىدارد[1].
داستان قاسم بن علاء
(1) 10- ابو عبد اللَّه
صفوانى مىگويد: قاسم بن علاء را ديدم كه 117 سال از عمر او گذشته بود. هشتاد سال
بينا بود و بعد از آن، بينايى خود را از دست داد. امام على النقى و امام حسن
عسكرى- 8- را درك كرده بود. چشمان نابيناى او قبل از هفت روز به
مرگش، دوباره سالم گرديد.
قصّهاش از اين قرار بود
كه مىگويد: من در شهر «ارّان» آذربايجان بودم. و پيوسته نامهها و توقيعات صاحب
الامر- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- به او مىرسيد. و بعد از او هم به ابو جعفر
عمرى و پس از وى هم به ابو القاسم بن روح مىرسيد.
دو ماه نامه نرسيد و
قاسم بن علاء از اين مسأله، ناراحت و مضطرب بود. من نزد او بودم و غذا مىخورديم
كه دربان آمد و مژده داد كه پيك عراق آمد اما بيش از اين چيزى نگفت. قاسم به سجده
افتاد. سپس مردى ميان سال، با قامتى كوتاه وارد شد كه اثر راه در او ديده مىشد. و
جبهاى پشمى بر تن و كفشى بند دار در پا داشت. و روى دوشش توبره اسب بود.
وقتى كه او وارد شد،
قاسم برخاست و او را بوسيد و توبره را از او گرفت و بر زمين نهاد. سپس آب خواست و
در طشت، دستهاى او را شست و نزد خويش