نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 329
گفتم: سبحان اللَّه! خداى من كسى است كه چشمها نمىتوانند او
را ببينند.
گفت: منظورم كسى است كه
خيال مىكنيد امام شماست! (1) گفتم: اكراهى ندارم.
گفت: دستور دارم كه او
را به قتل برسانم. و من فردا اين كار را خواهم كرد.
الآن پيك، نزد اوست وقتى
كه بيرون آمد تو نزد او برو. چيزى نگذشت كه بيرون آمد و به من گفت: وارد شو. به
جايى كه امام- 7- در آن زندانى بود وارد شدم، ديدم در آنجا قبرى
كندهاند. سلام نمودم و زياد گريه كردم.
حضرت فرمود: براى چه
گريه مىكنى؟
گفتم: از آنچه مىبينم.
فرمود: بخاطر اين گريه
نكن؛ چون آنها نمىتوانند اين كار را بكنند. از فرمايش امام- 7- قلبم
آرام گرفت.
سپس فرمود: او بيشتر از
دو روز زنده نمىماند تا اينكه خداوند خون او و رفيقش را كه ديدى، مىريزد.
راوى مىگويد: به خدا
قسم! بيشتر از دو روز نگذشت كه آن دو نفر كشته شدند.
آنگاه سخن پيامبر- 6- را كه فرموده بود: «با روزگار، عداوت نكنيد تا با شما عداوت
كند» را به امام گفتم.
حضرت فرمود: آرى. سخن
رسول خدا- 6- تأويل دارد؛ اما روز شنبه پس رسول خدا- 6- است. و روز يك شنبه، امير المؤمنين، و دوشنبه، امام حسن و امام
حسين، و سهشنبه، على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد، و چهارشنبه، موسى
بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و من [على بن محمّد]، و پنجشنبه فرزندم حسن-
7- و جمعه، قائم ما اهل بيت- :- است[1].