نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 316
چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود. و من هم پيوسته براى او
دعا مىكردم.
هنگامى كه مقابل من
رسيد، رو به من كرد و فرمود: خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و
ثروت و فرزندت را زياد گرداند.
عبد الرحمن مىگويد: در
اين هنگام، از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين
افتادم. به من گفتند: تو را چه شده است؟
گفتم: خير است. و به
آنها چيزى از ماجرا نگفتم.
بعد از آن به اصفهان
برگشتيم. و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود. و ثروتمند شدم تا
حدى كه امروز، ثروت درون خانهام، بالغ بر هزار هزار (يك ميليون) درهم مىشود، به
غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون
هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد.
آرى، من به امامت شخصى
قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد[1].
بشارت امام (ع) به
فرزند مبارك
(1) 2- هبة اللَّه بن
ابى منصور موصلى مىگويد: در ديار ربيعه، كاتبى نصرانى از اهل كفرتوثا[2] به نام يوسف
بن يعقوب بود. و با پدرم دوستى داشت. روزى به خانه ما آمد. پدرم گفت: چه كار داشتى
كه اين وقت آمدهاى؟
گفت: متوكل احضارم كرده
و نمىدانم با من چه كار دارد. ولى جانم را از خدا به صد دينار خريدهام. و آنها
را براى امام على النقى- 7- آوردهام.
پدرم گفت: در اين مورد
موفق شدى.
راوى مىگويد: به سوى
متوكل رفت و بعد از چند روز با شادى برگشت.