responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 293

امام رضا- 7- حضور داشت به آن شخص فرمود: ساكت باش. به خدا قسم! او رسول خدا را ديده است. وشّاء مى‌گويد: من رسول خدا را در خواب ديده بودم ولى آن را به كسى نگفته بودم‌[1].

حكايت امام رضا (ع) و بچه آهو

(1) 21- عبد اللَّه بن سوقه مى‌گويد: امام رضا- 7- از كنار ما گذشت و با ما در باره امامت خويش، بحث كرد. من و تميم بن يعقوب سرّاج به امامت او قائل نبوديم! و مذهب زيدى داشتيم. وقتى كه با آن حضرت به صحرا رفتيم، چند آهو ديديم و امام- 7- به يكى از بچه آهوها اشاره كرد و بچه آهو آمد و نزد حضرت ايستاد. ايشان دست مباركش را به سر بچه آهو كشيد و آن را به غلامش داد. بچه آهو، مضطرب و ناراحت بود و مى‌خواست به چراگاه برگردد. حضرت با او طورى سخن گفت كه ما نفهميديم و آهو ساكت شد.

آنگاه فرمود: اى عبد اللَّه! آيا باز هم ايمان نمى‌آورى؟

گفتم: چرا اى آقاى من! تو حجّت خدا بر خلقش مى‌باشى و توبه مى‌كنم.

سپس حضرت به بچه آهو فرمود: به چراگاهت برو.

بچه آهو در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود آمد و بدن خودش را به پاهاى امام- 7- مى‌كشيد و صدا مى‌كرد.

حضرت فرمود: مى‌دانى چه مى‌گويد؟

گفتيم: خدا و پيامبر و فرزند پيامبرش داناترند.

فرمود: اين آهو مى‌گويد: اول كه مرا خواندى، خوشحال شدم و خيال كردم از گوشت من خواهى خورد و دعوتت را پذيرفتم، ولى اكنون كه مرا امر به رفتن نمودى، مرا غمگين كردى‌[2].


[1] بحار: 49/ 52، حديث 79.

[2] بحار: 49/ 52، حديث 60.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 293
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست