نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 288
ملكهاى او روانه شديم و هوا خوب و هيچ ابرى در آسمان ديده
نمىشد. وقتى كه به راه افتاديم. حضرت فرمود: آيا لباسهاى بارانى برداشتهايد؟
گفتيم: چه نيازى به
لباسهاى بارانى داريم، در آسمان كه ابرى نيست تا باران ببارد و ما از آن خوف داشته
باشيم.
فرمود: ولى من لباسهاى
بارانى برداشتهام و به زودى باران، شما را مىگيرد.
راوى مىگويد: مقدار كمى
راه نرفته بوديم كه ابرى در آسمان ظاهر شد و باران باريد و هر كس به فكر خود
افتاد. و همه ما جز آن حضرت، خيس شديم[1].
پاسخ به سؤال فراموش
شده
(1) 11- حسن بن على
مىگويد: كنيزم براى من دو تكّه پارچه ابريشمى گذاشت و از من خواست كه با آنها
محرم شوم. به غلامم دستور دادم كه آنها را در صندوق لباس قرار دهد. وقتى كه به
ميقات رسيدم و بايد محرم مىشدم، خواستم با آن دو پارچه ابريشمى، محرم شوم، اما با
خود گفتم: شايد احرام با آنها جايز نباشد. پس آنها را رها نمودم و با پارچههاى
ديگرى محرم شدم.
هنگامى كه به مكه رسيدم،
نامهاى به امام رضا- 7- نوشتم و چيزهايى كه با خود آورده بودم براى آن
حضرت فرستادم ولى فراموش كردم كه بپرسم: آيا محرم مىتواند لباس ابريشم بپوشد يا
نه؟
پس حضرت جواب نامه را
فرستاد، در حالى كه به تمام پرسشهايم پاسخ داده بود. و در آخر نامه مرقوم فرموده
بود: اشكال ندارد كه محرم، لباس مخلوط به ابريشم بپوشد[2].
مراجعت به دين حق
(2) 12- حسين بن يحيى
مىگويد: برادرى داشتم به نام عبد اللَّه كه بر مذهب