responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 27

رسيد و داستان خود را نقل كرد. حضرت او را بيرون برد و فرمود: قصّه‌ات را به مردم بگو[1].

(1) 37- در مكّه مى‌خواستند گاوى را ذبح كنند، حيوان بيچاره به سخن آمد و گفت: شخصى شما را با زبان فصيح به طرف عاقبتى خوب كه همان گفتن «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‌» است دعوت مى‌كند. در اين هنگام مردم دست از آن گاو كشيدند[2].

(2) 38- ام سلمه روايت مى‌كند: روزى پيامبر اكرم- 6- در صحرا راه مى‌رفت كه ماده آهويى به بند افتاده را ديد. آهو گفت: «يا رسول اللَّه!» حضرت فرمود: «چه حاجتى دارى»؟

ماده آهو گفت: «اين عرب، مرا شكار كرده و در اين كوه، دو بچه كوچكى دارم، بگو مرا آزاد كند تا بروم آنها را شير دهم و برگردم».

حضرت فرمود: «به عهدت عمل مى‌كنى»؟.

آهو گفت: بلى! اگر عمل نكردم خدا مرا ده برابر عذاب كند.

شكارچى آهو را آزاد كرد. آهو رفت و بچه‌هايش را شير داد و برگشت و شكارچى آهو را در بند كرد و به حضور پيامبر آورد و در محضر آن حضرت، آزادش كرد. آهو در حالى كه مى‌رفت، مى‌گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و انّك رسول اللَّه»[3].

داستان دختر پنج ساله‌

(3) 39- مردى به حضور پيامبر- 6- آمد، گفت: «يا رسول اللَّه! از سفرى برگشتم و دختر پنج ساله‌اى داشتم كه با من راه مى‌رفت و شيرينكارى مى‌كرد. دستش را گرفتم و به راهى رفتيم اما در آنجا از من دور شد و گم گشت».


[1] بحار: 17/ 394، حديث 6.

[2] بحار: 17/ 408، حديث 33.

[3] بحار: 17/ 402، حديث 19.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 27
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست