نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 265
احضار كرد و گفت: با قبايى كه به تو دادم چه كردى؟
على بن يقطين گفت: آن
قباى ابريشمى نزد من و آن را ميان صندوق گذاشتهام.
هارون گفت: آن را حاضر
نما.
على بن يقطين به يكى از
غلامانش گفت: اين انگشترم را بگير و به خانهام برو و درب فلان صندوق را در فلان
اطاق باز كن و آن را به اينجا بياور. غلام رفت و صندوق را آورد و باز كرد، وقتى كه
هارون قبا را ديد، خشمش فرو نشست و جايزه ديگرى به او داد و آن سخنچين را آنقدر
زد تا مرد[1].
حكايت هارون و على بن
يقطين
(1) 26- على بن يقطين
براى امام نامهاى نوشت و گفت: در مسح پا اختلاف شده است نظر خويش را برايم بنويس
تا بر طبق آن عمل نمايم.
حضرت كاظم- 7- در جواب نوشت: آنچه كه تو را به آن دستور مىدهم اين است كه: در وضو سه
بار مضمضه كنى، و سه بار استنشاق و سه بار صورت خود را بشويى و آب را به تمام
محاسن برسانى. و دستهايت را سه بار بشويى و تمام سر خود را مسح كنى. و همچنين دست
خود را به درون و بيرون گوشهايت بكشى و پاهايت را سه بار بشويى و با ديگران مخالفت
نكنى.
على بن يقطين از امام-
7- اطاعت نمود و همان گونه عمل كرد.
روزى هارون گفت:
مىخواهم على بن يقطين را تبرئه كنم؛ چون مىگويند او «رافضى» است. و رافضىها وضو
را سبك انجام مىدهند. او را خواست و مشغولش كرد تا اينكه وقت نماز رسيد. هارون
پشت ديوار ايستاد، در جايى كه على بن يقطين را مىديد ولى خودش ديده نمىشد. براى
على بن يقطين آب فرستاد تا وضو بگيرد. على بن يقطين همان طور كه امام- 7- فرموده بود وضو گرفت.