نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 215
گفتم: شما مىتوانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد و مبتلا
به مرض پيسى را معالجه نماييد؟ و به آنچه مردم مىخورند و در خانههايشان ذخيره
مىكنند خبر دهيد؟
فرمود: آرى، به اذن خدا.
سپس فرمود: اى ابا
محمّد! پيش بيا. نزديكش رفتم. پس آن حضرت دست به چهره و ديده من ماليد. ناگاه من
دشت، كوه، آسمان و زمين را ديدم. سپس بار ديگر دست بر صورت من كشيد و به حالت اول
برگشتم (مثل گذشته نابينا شدم).
آنگاه فرمود: مىخواهى
كه اين چنين باشى و در روز قيامت چون مردم، حساب تو با خدا باشد، يا آنكه نابينا
باشى و بىحساب به بهشت بروى؟
گفتم: مىخواهم مثل اول
باشم؛ زيرا بهشت را بيشتر دوست مىدارم[1].
شناخت دوستان و
دشمنان
(1) 6- جابر جعفى روايت
مىكند كه ما حدود پنجاه نفر، خدمت امام باقر- 7- نشسته بوديم كه كثير
النواء[2]- كه از
مغيريه بود- وارد شد، پس سلام كرده و نشست. سپس گفت: مغيرة بن عمران، نزد ما در كوفه
است و گمان مىكند كه با شما فرشتهاى است كه براى شما كافر را از مؤمن و شيعيان
را از دشمنان شما، معرفى مىكند.