نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 18
مرد گفت: به اين افسوس بخوريد كه محمّد- 6- در مكّه شما را به دين حق، دعوت مىكند و شما نمىپذيريد.
در اين موقع، چوپان به
خود آمد و اسلام آورد. و قصّه خود را براى مردم بازگو كرد. بعدها اولاد وى افتخار
مىكردند. و يكى از آنها مىگفت: من كسى هستم كه گرگ با پدرم سخن گفته است[1].
گوسفند مسموم
(1) 13- روزى زنى يهودى،
گوسفند مسمومى را خدمت پيامبر- 6- آورد و حضرت، ذراع گوسفند
را برداشت كه بخورد؛ امّا وقتى به دندان گذاشت فرمود: «نخوريد، اين ذراع به من خبر
داد كه مسموم است».
توضيح: اگر كسى بگويد
پيامبر بخاطر شك در صداقت يهوديها از اول به توطئه آنها پى برده بود. جواب اين است
اگر اين گونه بود، در ابتداى امر، اصحاب خود را براى خوردن آن، جمع نمىكرد[2].
بركت غذا
(2) 14- در جنگ احزاب،
اصحاب پيامبر- 6- از كمبود مواد غذايى، خيلى در مضيقه بودند.
شخصى غذاى يكى- دو نفر را تهيه نمود و از پيامبر دعوت كرد و گفت: هر كس را
مىخواهى با خود بياور. يعنى يك نفر را مىتوانى بياورى. حضرت تمام مردم را صدا
كرد و با خود آورد و فرمود: روى غذا را بپوشانيد، بعد دعا كرد، غذا بركت پيدا كرد
و همه خوردند و سير شدند، و غذا به همان حال اول بود و چيزى از آن كم نشده بود[3].