وقتى كه مرحب، اين سخن
را شنيد به خاطر آورد آنچه را كه از دايهاش شنيده بود. لذا فرار كرد. (دايهاش
گفته بود: با كسى كه اسمش حيدر است جنگ نكن و الا كشته خواهى شد).
ابليس به صورت انسانى
جلو او را گرفت و گفت: كجا فرار مىكنى؟
گفت: به من گفته شده كه
از حيدر بترسم.
ابليس گفت: حيدر كه تنها
اين شخص نيست و حيدر نام در دنيا زياد است، بر گرد شايد او را بكشى و اگر او را
بكشى سرور قومت مىشوى و من نيز پشتيبان تو هستم برگشت و در اندك زمانى، على- 7- او را كشت[1].
سبز شدن درخت خشكيده
(1) 43- حارث اعور
مىگويد: با على- 7- از شهر خارج شديم و به سرازيرى رودى رسيديم. و در
آنجا درخت خشكيدهاى را ديديم كه پوست آن كنده و شاخههايش خشك شده بود. حضرت با
دست مباركش به آن زد و فرمود: به اذن خدا سبز و ميوهدار شو. ناگهان شاخههاى درخت
سبز و ميوههايش انبوه شد، و از آن ميوهها چيديم، خورديم، برداشتيم و آورديم.
فرداى آن روز نيز رفتم
ديدم همان طور سبز و داراى ميوه مىباشد[2].