responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 112

وقتى برمى‌گشتند ميسره به پيامبر گفت: بهتر است، تو پيش از ما بروى و به خديجه مژده بدهى كه سود زيادى برده‌ايم.

هنگامى كه پيامبر جلوتر آمد، خديجه با عده‌اى از زنان در ايوان خانه خود نشسته بود، سواره‌اى را ديد كه از دور مى‌آمد و ابرى بالاى سر او در حركت است و دو فرشته از طرف راست و چپ او مى‌آيند و در دست هر يك، شمشيرى برهنه است و در هوا با او مى‌آيند.

خديجه گفت: اين سواره، مقام بزرگى دارد، اى كاش به خانه من بيايد! وقتى رسيد، ديدند محمّد- 6- است كه به خانه خديجه مى‌آيد.

خديجه پابرهنه دم در دويد. در حالى كه هر وقت از جايى به جايى مى‌رفت، كنيزان، پشت سر او مى‌آمدند. وقتى به محمّد- 6- نزديك شد.

گفت: اى محمّد! برو عمويت را در اينجا حاضر كن. و به عموى خودش نيز سفارش داد كه اگر براى محمّد- 6- از من خواستگارى كردند، قبول كن.

وقتى كه ابو طالب آمد، خديجه گفت: به سوى عموى من برويد و از من خواستگارى كنيد. پيش از اين به او خبر داده‌ام. پس به حضور عموى خديجه رفتند.

و از دختر برادرش [خديجه‌] خواستگارى كردند. و ابو طالب خطبه معروفش را خواند و عقد نكاح را جارى ساخت. و چون پس از عقد، حضرت محمّد- 6- برخاست تا با ابو طالب برود، خديجه گفت: به خانه خود برو، خانه من خانه توست و من كنيز تو هستم![1].

(1) 175- جابر مى‌گويد: با پيامبر اكرم- 6- در درّه‌هاى مكّه گردش مى‌كرديم، به هيچ سنگ و درختى نمى‌گذشتيم مگر اينكه مى‌گفت:

«السّلام عليك يا رسول اللَّه»[2].


[1] بحار: 16/ 3، حديث 8.

[2] بحار: 17/ 364، حديث 2.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 112
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست