نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 73
شد و در گودالى افتاد و خدا او را از ديد مشركان مخفى نمود.
شخصى در مدينه فرياد
برآورد: رسول خدا 6 كشته شد، دلهاى مردم لرزيد و
فاطمه زهرا 3 با ناله و فغان راهى احد شد.
امير المؤمنين 7 فرمود: هنگامى كه مسلمانان رسول خدا 6 را
تنها گذاشتند و فرار كردند، آنچنان افسرده گشتم كه اختيار را از كف داده بودم و در
پيش روى او به مشركان مىتاختم، سپس بازگشتم تا او را بيابم، ولى نيافتم، با خود
گفتم: پيامبر خدا 6 هرگز فرار نمىكند و در ميان
كشتهها هم نبود، فكر كردم شايد به آسمان برده شده؟ پس از آن شمشيرم شكست، ولى
مصمم بودم كه با آن بجنگم تا كشته شوم، لذا به دشمن يورش بردم و صفوفشان را
شكافتم، ناگاه چشمم به رسول خدا 6 افتاد، او نيز به
من نگاهى كرد و فرمود: يا على 7 مردم چه كردند؟ گفتم: كافر شدند و به
ميدان پشت و شما را به دشمن تسليم كردند، ناگاه دستهاى از قشون دشمن براى حمله به
ما نزديك گشتند، فرمود: حمله آنها را از من دفع كن، من نيز از چپ و راست به آنان
تاختم و از ميانشان هشام بن اميه مخزومى را كشتم و بقيه فرار كردند.
دسته دوم نزديك شد،
فرمود: به آنها حمله كن، من هم به آنها حمله كردم و «عمرو بن عبد اللَّه جمحى»
كشته شد و باقى فرار كردند.
دسته سومى آمدند، به
آنها نيز حمله كردم و بشير بن مالك عامرى را از ميان آنها كشتم و بقيه پا به فرار
گذاشتند.
على 7 همچنان
در آن روز جنگيد و دشمن را از اطراف پيامبر 6 پراكنده
ساخت و هفتاد زخم به سر و صورتش وارد شد و به تنهايى از حريم پيامبر 6 دفاع كرد و لحظهاى از او غافل نگشت.
در آن روز فرمود: يا على
7 آيا نمىشنوى كه ملكى بنام رضوان در آسمان
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 73