نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 337
5- «مسعده» گفت: در خدمت امام صادق 7 نشسته بودم،
در اين موقع پيرمردى با قدى خميده و عصا وارد شد، و پس از سلام و جواب، گفت: يا
ابن رسول اللَّه دستت را دراز كن تا ببوسم؟ امام 7 دستش را دراز كرد و
بوسيد و بعد شروع به گريه نمود، امام 7 پرسيد: چرا گريه مىكنى؟ گفت:
فدايت شوم مدت يك صد سال است كه در انتظار قائم (عج) شما نشستهام، با خود
مىگويم: اين ماه و آن ماه و اين سال و آن سال؟ حال سنّم بالا رفته و استخوانهايم
ضعيف گشته و اجلم نزديك است؟ ولى آنچه كه برايتان دوست مىدارم، صورت نگرفته است؟
و هميشه كشته و آواره مىشويد؟ و دشمنانتان قومى نيرومندند چرا نگريم؟ در اين موقع
اشك از چشمان امام 7 سرازير شد، سپس فرمود: اى پير مرد، اگر تا ظهور
قائم (عج) زنده ماندى كه سعادتى بزرگ پيدا كردهاى و اگر مرگت فرا رسيد، در قيامت
با اهل بيت : خواهى بود، زيرا پيامبر 6
فرمود: من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم، به آن دو چنگ زنيد، تا هرگز
گمراه نشويد، 1- كتاب خدا و 2- عترت من.[1]
پيرمرد گفت: پس از شنيدن سخنان شما، ديگر باكى ندارم؟ و بعد پرسيد:
آيا برخى از شما بر برخى
ديگر افضليد؟ فرمود: نه، در فضيلت مساوى هستيم ولى بعضى از ما از بعضى ديگر
عالمترند و بعد در ادامه فرمود: اى پيرمرد شيعيان در زمان غيبت ما، در حيرت و
آزمايش قرار مىگيرند، و در آنجاست كه خاصّان در هدايت و راه خود ثابت مىمانند،
بار خدايا آنان را يارى كن.
6- امام هشتم 7 از پدران بزرگوارش، از پيامبر 6 از جبرئيل از
ميكائيل