نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 307
فرمود: صبر كن، تا مرا ملاقات كنى و بر سختىها صبر پيشه ساز
تا ياورى بر ضدّشان بيابى؟ پرسيدم: آيا مىترسى مرا بكشند؟
فرمود: نه، نمىتوانند
تو را بكشند، و من به مرگ تو و سبب آن عارفم، و خداوند به من خبر داده، اما
مىترسم با شمشيرت نابودشان سازى و دينى كه تازه پا گرفته، از بين برود و مردم از
توحيد خدا روى بگردانند.
اكنون اگر مسائل از پيش
(نزد خدا) مقرّر نگشته بود، من در باره تو روشى ديگر اتّخاذ مىكردم و مىديدى كه
شمشيرهايى به خوردن خون تشنهاند و در روزى كه نامهات را بخوانى، خواهى فهميد
آنچه را كه گفتم، و بهترين دشمن براى (شما) محمد 6 و
حاكم خداست.
ابو بكر گفت: ما همه اين
مطالب را رد نمىكنيم، اكنون از تو تقاضا داريم كه اين آهن را از گردن خالد
بگشايى، زيرا سنگينىاش او را آزرده و گلويش را مجروح نموده، و حال كه با سخنانت،
دلت را آرام كردى، او را نجات بده.
امام 7
فرمود: اگر بخواهى از همه دردها آرامش گيرد، شمشير بهترين درد را دوا مىكند، و به
نابودى نزديك مىسازد و اگر او را بكشم، سوگند به خدا، با يكى از كشتگان فتح مكه،
برابرى نمىكند و ترديدى ندارم كه به اندازه بال پشهاى ايمان در دل خالد راه نيافته
اما نسبت به آهنى كه بر گردن دارد، شايد من قادر به باز گشودنش نباشم، پس يا خودش
آن را بگشايد، يا شما؟ و شما نسبت به او سزاوارتريد؟
آنگاه «بريده اسلمى» و
«عامر بن اشجم» برخاستند و گفتند: يا على 7 جز كسى كه در خيبر را با يك
دست از جا كند و آن را به پشت سرش انداخت، نمىتواند آن را بازگشايد، تويى كه در
را پل قرار دادى و آن را بر روى دست
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 307