نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 299
سرگذشت خالد بن وليد و زبونى او در برابر على 7
«جابر انصارى» و «عبد
اللَّه عباس» نقل كردهاند: كه روزى در ايّام حكومت ابى بكر نزد وى نشسته بوديم،
هنگام ظهر بود كه خالد بن وليد مخزومى با گروهى كه براى تعقيب «مرتدّين» رفته
بودند، بازگشت و صداى شيهه اسبها و غبار سم آنها به آسمان بلند بود.
در اين هنگام ديديم،
حلقههاى مدوّر در گردن خالد افتاده، از اسب پياده شد و مقابل ابى بكر ايستاد،
مردم تماشاگر اين صحنه و به او خيره شده بودند.
خالد بن ابى بكر گفت:
انصاف بده اى پسر ابى قحافه، مردم تو را در جايى قرار دادهاند كه شايستگى آن را
ندارى و چون ماهىاى كه روى آب مىآيد، بالا رفتى، و هنگامى روى آب مىآيد كه حركتى
ندارد، تو كجا و سياست لشكر دارى و اعزام نيرو كجا؟ نه نسبى دارى و نه نيرويى؟ و
نه مىتوانى آتشى روشن كنى؟ خداوند پاداش خير به طردشده ثقيف و فرزند «صهاك» ندهد.
من از طائف به جده
مىرفتم تا اهل «ردّه»[1] را تعقيب
كنم، در راه على 7 را با گروهى سركش ملاقات كردم، كسانى كه سخت به تو
كينه مىورزند و مقام تو را خوش ندارند، در ميانشان عمار و مقداد و ابو ذر و زبير
و دو نوجوان گندمگون را ديدم كه يكى از فرزندان عقيل و ديگرى را به چهره مىشناسم.
على 7 زره
پيامبر 6 و ردايش را پوشيده و «عقاب» را برايش زين
كرده و در كنار چشمه «روبه» فرود آمده بودند.
[1] پس از پيامبر 6
عدّهاى از اسلام برگشتند كه اهل« ردّه» نام دارند، ولى در واقع بسيارى از روى
تمايل به اهل بيت و امام على 7 به مأمورين خليفه زكات نمىدادند؛ لذا
متّهم به ردّه شدند، نمونه بارز آن مالك بن نويره بود كه با تزوير خالد كشته شد و
...( م)
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 299