نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 256
ساير كسانى كه از بيعتشكنى و دخالت ناروايشان، بيم داشت، در
آن لشكر قرار داد، كسانى بودند كه پدر يا برادر يا يكى از نزديكانشان را كشته
بودم، و حتّى «مؤلفة القلوب»[1] و منافقان
را روانه اردوى او نمود، تا فقط كسانى در شهر بمانند، كه نسبت به من كينه ندارند و
كسى هم ادّعاى فلان فضيلت نكند، و مانعى بر سر راه ولايتم قرار نگيرد و پس از او
6 به امور رعيّت اقدام كنم، آخرين كلام پيامبر 6 هم حركت لشكر اسامه بود كه كسى از آن تخلّف نكند و با
تأكيد هر چه تمامتر، به گسيل آن فرمان داد.
پس از رحلت پيامبر 6 نخستين چيزى كه احساس نمودم، افراد لشكر او بود كه
مأموريت خويش را رها كرده و دستور پيامبر 6 را زير پا
گذاشتند، و به بهانه حل مشكلى كه خداوند آن را به عهده گرفته و تكليف را بر
گردنشان گذاشته، پيمان را نقض كردند و به شهر بازگشتند و سپس پيمانى براى خود
منعقد نمودند، و بدون اطلاع و نظر ديگران و دخالت ندادن بنى عبد المطلب، به نصب
فردى همّت گماشتند، و حتّى بيعتى را كه با من بسته بودند، فسخ نكردند، و در حالى
كه من مشغول تجهيز پيكر رسول اللَّه 6 بودم و از همه
چيز جز او بريده بودم، كار خود را به انجام رساندند، زيرا مهمترين مسأله برايم،
در آن لحظه همين بود و قلبم جريحهدار شد. به اين مصيبت بزرگ و حادثه اندوهبار
مىانديشيدم، فقدانى كه چيزى جز خدا جايش را پر نمىكرد، پس به ناچار صبر كردم،
اما دوباره مصيبتى ديگر با سرعت به من روى آورد[2] سپس به اصحاب رو كرد و فرمود: آيا
چنين نبود؟ همه گفتند: بلى يا امير المؤمنين 7.
[1] كسانى كه با زكات، دل به دولت اسلامى مىدهند
و به سمت آن متمايل مىگردند.( م)