نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 253
تا كار به جايى رسيد كه چون شير به سويشان يورش بردم و شكار
را در چنگ خود گرفتم، سپس به درون دژ رفتم و راه را بر آنها بستم و درب را از جاى
بر كندم و هر كس را يافتم به قتل رساندم و زنها را به اسارت گرفتم و جز خدا در
آنجا ياورى نداشتم، سپس به اصحاب نگاه كرد و فرمود: آيا چنين نبود؟ گفتند: بلى يا
امير المؤمنين 7 مرحله هفتم: اى برادر يهودى، هنگامى كه پيامبر خدا
6 متوجه فتح مكه شد، و خواست راه عذر را بر آنان
بهبندد و به خداى عزّ و جل دعوتشان نمايد، همان گونه كه در آغاز آنها را فرا
خواند.
لذا نامهاى بر ايشان
نوشت و از عذاب خدا بر حذرشان داشت، و وعده بخشش و مغفرت پروردگار را به آنها داد
و در آخر نامه سوره برائت را نوشت، تا بر ايشان خوانده شود.
سپس نامه را بر اصحاب
عرضه كرد، تا به مكه رفته و بر ايشان بخواند، اما همگى كوتاه آمدند.
وقتى سنگينى اصحاب را
ديد، كسى را از ميانشان برگزيد و او را به سوى مكه گسيل داشت، ولى جبرئيل نازل شد
و اظهار داشت، يا محمد 6 اين كار را بايد يا خود به
انجام برسانى، يا مردى از خانواده خود را انتخاب كنيد.
پيامبر 6 مرا در جريان امر قرار داد و به عنوان فرستاده خود، به سوى اهل مكه فرستاد،
من در حالى به ميان آنان رفتم، كه اگر هر كدامشان مىتوانست، قطعهاى از بدن مرا
بر سر كوهى مىگذاشت، اگر چه جان و كسان و فرزندان و مال خود را در اين راه از دست
مىداد.
من رسالت پيامبر 6 را به آنها رساندم و نامه را بر ايشان قرائت كردم، و همه
اهالى با تهديد و ارعاب با من روبرو شدند و كينه خود را نسبت به من
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 253