responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 230

افشا اسرار و تصميم بر قتل پيامبر 6

خداوند، عدم نگهدارى اسرار را از سوى عايشه، به پيامبر 6 اطلاع داد.

چون عايشه، اين جريان را به اطلاع «حفصه» دختر عمر رساند و هر كدامشان راز را با پدر خود در ميان نهادند.

آن دو هم با يك ديگر به شور پرداختند و جمعى از «طلقا»[1] و منافقان را از جريان امر مطلع كردند، و اينها هم به يك ديگر گفتند: محمد 6 مى‌خواهد اين امر (خلافت) را در خانواده خويش قرار دهد، مانند: كسرا و قيصر، كه تا آخر در ميانشان باقى بماند، نه بخدا قسم نه، اگر اين امر به على 7 واگذار شود، او چون محمد 6 به ظاهرتان حكم نمى‌كند، بلكه آن طور كه در باره شما فكر مى‌كند، با شما برخورد خواهد كرد، حال درست بينديشيد و در اين مورد فكر كنيد؟!.

پس از شور زياد به اين نتيجه رسيدند كه: شتر پيامبر 6 را در گردنه «هرشى» رم دهند.

اين كار را پيش از آن در تبوك انجام داده بودند، ولى خداوند پيامبر خود را از شرّشان حفظ كرده بود.

برخى هم مسأله قتل و ترور و مسموم كردن را پيشنهاد مى‌كردند.

اين گروه عبارت بودند از: طلقا قريش، منافقين مدينه، و مرتدهاى اطراف مدينه، كه بالاخره به اين نتيجه رسيدند كه «ناقه» پيامبر 6 را رم دهند.

و تعداد اين افراد، چهارده نفر بود.

پيامبر 6 تصميم داشت، على 7 را در مدينه منصوب نمايد، اما وقتى‌


[1] اشاره به فتح مكه است كه پيامبر 6 از قريش انتقام نگرفت و فرمود: برويد كه آزاديد اى« طلقا».( م)

نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد    جلد : 2  صفحه : 230
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست