نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 229
انجاميد و علم و حكمتى كه خدا به او داده بود، در اختيار على
7 گذاشت و فرمان جبرئيل را برايش بيان كرد.
اين حادثه در نوبت عايشه
دختر ابى بكر انجام گرفت و گفت: يا رسول اللَّه 6
خلوتت با على 7 به طول انجاميد؟ راوى گفت: پيامبر 6 از او اعراض كرد و او سبب را پرسيد: فرمود: صلاحى در آن بود و خدا اين
سعادت را نصيب او كرد و من مأمور شدم، همه مردم را به سوى او فرا بخوانم و به زودى
اين مسأله را مىبينى؟ عايشه پرسيد: چرا اكنون اين مسأله را برايم بيان نمىكنى؟
تا مصلحت انديشى كنيم؟ فرمود: اسرار خود را حفظ كن، به زودى دستور اجراى آن فرا
مىرسد و مسأله را برايت باز مىگويم، و بدان اگر آن را نگاه دارى، خداوند تو را
در دنيا و آخرت، حفظ مىكند؟ و اين مسأله برايت فضيلتى خواهد شد، كه پيش از ديگران
در ايمان به خدا و رسول او 6 سبقت جستهاى؟ و اگر آن
را ضايع نمايى و امانتدارى را رعايت نكنى، به خدا كفر ورزيدهاى و عملت از ميان
مىرود و خدا و رسول او 6 از تو بيزارى مىجويند و از
زيانكاران خواهى بود، و اگر اين كار را بكنى به خدا و پيامبرش 6 زيانى نمىرسد، ولى زيانش گريبان تو را مىگيرد؟
آنگاه فرمود: خداوند به
من خبر داد كه عمرم رو به پايان است و مرا مأمور نمود، تا على 7 را
براى مردم، به جاى خويش نصب نمايم و چون ساير انبياء جانشينى داشته باشم، پس اين
راز را در «سويداى دلت»[1] نگاه دار،
تا مأمور به اعلام آن شوم؟ عايشه نيز قول داد كه راز را نهفته بدارد.