نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 209
(هفتاد) و ثمانون (هشتاد) و تسعون (نود) و مائة (صد) چيست؟
«ابن عباس» گفت: ابى بكر نتوانست پاسخ بدهد و ما ترسيديم كه مردم از اسلام
برگردند.
لذا به خدمت على 7 رفتم و گفتم: يا على 7 بزرگان يهود به مدينه آمدهاند و
پرسشهايى از ابى بكر به عمل آوردهاند، ولى نتوانست جواب بدهد:
امام 7 خنديد
و سپس فرمود: اين همان روزى است كه پيامبر خدا 6 به
من وعده كرده، آنگاه برخاست و پيشاپيش من حركت كرد و درست همانند پيامبر 6 راه مىرفت، تا به جايى رسيد كه پيامبر 6 در آنجا مىنشست و بعد به دو يهودى فرمود: نزديك من بياييد و آنچه از
اين پيرمرد (ابى بكر) پرسيدهايد، بپرسيد؟
دو برادر پرسيدند: شما
كى هستى؟ فرمود: من على بن ابى طالب 7 برادر رسول خدا 6 و همسر فاطمه 3 و پدر حسن و حسين : و وصىّ
او 6 در همه احوال هستم و صاحب هر منقبت و جهاد و
جايگاه اسرار نبىّام.
يكى از آن دو گفت: من و
تو نزد خدا چه هستيم؟
فرمود: امّا من، از
هنگامى كه خود را شناختهام، مؤمن بوده و تو از زمانى كه خود را شناختهاى، كافر
بوده و هستى، و نمىدانم پس از اين چه حالتى پيدا مىكنى؟ يهودى گفت: نفس در نفس
چيست كه قرابتى ندارند؟
فرمود: او يونس در شكم
ماهى است.
پرسيدند: قبرى كه صاحبش
را، حركت مىداد چيست؟ فرمود: يونس است كه ماهى او را به هفت دريا، سير داد.
پرسيدند: آفتاب از كجا
طلوع مىكند؟ فرمود: از دو شاخ شيطان.
پرسيدند: در كجا غروب
مىكند؟ فرمود: در چشمهاى گرم و حبيب من
نام کتاب : إرشاد القلوب ت سلگی نویسنده : دیلمی، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 209