بوده است، نه ظلم و ستم كه در صدد انتقام از
آن برآيى.
تمام اينها برفرض تحقق ظلم و ستم در حق تو بود، اما اگر تو خود ظالم
باشى و يا مظلومنمايى كنى- همانطور كه غالبا مشاهده مىشود- امر روشنتر خواهد
بود.
[آدمى از همه خلق گلايه دارد درحالىكه خود جفاكارترين است]
ما كسى را نديديم كه شاكى و گلايهمند نباشد، و تاكنون كسى از خوبان
و يا بدان را نديدم كه با يكديگر نزاع و درگيرى داشته باشند و يكى از آنان اقرار
نمايد كه من به تو ستم كردم و به حقوق تو تعدى نمودم؛ بلكه به عكس هميشه خوبان و
صالحان و پارسايان را مىبينم كه با يكديگر نزاع مىكنند و هركدام از آنها مدعى آن
است كه به من ستم شده است در حالىكه من احسان نمودهام.
در عينحال مىدانم كه ايشان به عمد دروغ نمىگويند و [يقينا] چنين
جسارتى نمىكنند. در واقع اين از حيلههاى نفس امّاره است كه باطل را به صورت حق
جلوهگر ساخته و امر را بر انسان مشتبه مىكند.
[بىاعتبارى داورى انسان در حق خود]
به همين دليل شارع حكيم شهادت عادل به نفع خودش را رد نموده است، و
اعتماد بر عدالت را در اين مورد روا نمىداند. پس بر انسان عاقل و منصف لازم است
كه خود را متهم سازد، و شهادتى را كه به نفع خويش مىدهد نپذيرد، همانگونه كه شارع
آنرا نمىپذيرد.