از اينرو، هنگامىكه جبرئيل 7 به ابراهيم 7،
كه در منجنيق بود و به طرف آتش پرتاب مىشد، گفت: برادرم ابراهيم! آيا حاجتى دارى؟
ابراهيم در پاسخ گفت: «از تو چيزى نمىخواهم». پس خداوند آتش را بر او سرد و سلامت
گردانيد، و درباره او فرمود: وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي
وَفَّى.[1] هركس ديگرى
در آنحال نسبت به مقام خودش، به خداوند توجه كند، ديگر اسباب را نخواهد ديد و
چشمش تنها به مسبب الاسباب خواهد بود؛ و نشانه راست بودن آن، آرامش و اطمينان قلب
و عدم اضطراب آن در اثر فقدان اسباب است، بگونهاى كه بود و نبود اسباب براى او
يكسان باشد.
[عارفى كه چون اسباب را فراهم مىديد نگران مىشد]
درباره عارفى- اعلى الله مقامه و رفع فى الدارين اعلامه- شنيدم كه
گاهى به هنگام فراهم بودن اسباب نگران و مضطرب مىشد، و به محض فقدان آن قلبش آرام
مىگرفت و نگرانى به يكباره برطرف مىشد. و اين بالاترين و صادقترين مقامات توكل
است. گويا منشأ نگرانى هنگام فراهم بودن اسباب اين باشد كه در اين صورت امر خداوند
به ملاحظه اسباب مصداق پيدا مىكند، زيرا ملاحظه اسباب و رعايت آن با عدم اعتماد
بر آن، مطلوب و لازم مىباشد؛ و بناچار دل، به مقدار تصور اسباب و توجه به آن،
منشعب مىگردد. اما در صورت