بوده است؛ و اگر اثر نكرد، بنده وظيفه خود
را انجام داده و از عهده تكليف بدر آمده است، و بر خداى حكيم است كه به مقتضاى
حكمت خويش عمل نمايد، و بر بنده است كه امر را به قضاى خداوند واگذار نموده بر آن
صبر كرده تسليم قضاى الهى گردد و يا خشنود شود.
[از اسباب بهرهگير اما كار را به خدا وگذار]
حال اگر قضاى الهى بر وفق مراد شخص جارى گشت كه مطلوب حاصل است، و
اگر ناملايمات را در پى آورد، بر بنده لازم است كه خود را تسلى و دلدارى دهد كه چه
بسيار تنگناهايى كه به گشايش انجاميده است؛ و البته در موارد فراوانى شرائط سخت
مىگردد؛ زيرا خداى حكيم بايد حالات بندهاش را دگرگون سازد، تا آنكه اطمينان به
يك حال در او پديد نيامده در تمامى احوال متوجه خدا باشد، زيرا حال گشايش و رفاه
هر لحظه ممكن است تبديل به سختى و گرفتارى شود، از اينرو انسان بايد در هرلحظه به
خدا توجه داشته [به آن رفاه دلخوش ندارد].
نياز بنده به انقطاع الى الله در حال سختى بيشتر است، به خاطر عجز و
ناتوانىاش از تحمل مصيبت، و اگر قرار است اين بنده در كوران حوادث قرار گيرد،
بايد خود را دلدارى دهد كه اين امور گذراست و تحول و دگرگونى در آن بسيار است، پس
سزاوار است كه به شاديهاى آن دلخوش نداشته و از ناملايمات آن دلتنگ نشود، و اين