نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 99
دشمنان قصد ما كردند. ما را ناصر كم بود و اعظم آنچه به سبب آن
ملك ما زايل شد آن بود كه اخبار و اسرار ما به همهجا منتشر مىشد.»
و ما در مباحث آينده شرايط عمّال و ارباب مناصب ذكر خواهيم كرد و در
اين مقام غرض ذكر آن است كه تفويض مهمّات به جماعتى كه اهل آن نباشند باعث تخريب
سپاهى و رعيّت و مملكت و غلبه اعداى دولت مىشود. بايد كه ملك مراعات تمام نموده
هر كار را به اهل آن رجوع نمايد.
ديگر از اسباب زوال ملك آن است كه پادشاه در فسوق و معاصى جرى باشد و
متابعت احكام الهى ننمايد و علم عصيان و طغيان برافرازد. نقل است كه چون مروان بن
محمّد بن مروان[1]، كه آخر
خلفاى بنى اميّه بود و عظمت تمام داشت، در معركه زاب شكست خورده، رو از معركه
برتافت در بلاد سرگردان شده از شهرى به شهرى مىافتاد، از او نقل است كه مىگفت:
«چون پادشاهى ما برطرف شد و با جمعى از اتباع خود گريختم به زمين نوبه،[2] و پادشاه نوبه بر حال من اطّلاع
يافته نزد من آمد و بر زمين نشست، و جهت او فرشى نگستردند. من به او گفتم: خ ما
جامههاى خود را بگستريم تا شما بر آن نشينيد خ. گفت: خ نى خ. گفتم: خ چرا؟ خ گفت:
خ به جهت آنكه من پادشاهم و حقّ است بر هر پادشاهى كه تواضع و فروتنى كند، چون
خداى عز و جلّ او را رفعت و بلندى داد خ.
آنگاه به من گفت: خ شما چرا شراب مىخوريد؟ و حال آنكه حرام است بر
شما. و بر اسبان خود سوار بر زراعت مسلمانان مىرويد و حال آنكه فساد حرام است بر
شما. و استعمال طلا و نقره مىكنيد و حرير ديبا مىپوشيد و حال آنكه اينها حرام
است بر شما. خ
گفتم: خ ملك از ما رفت و انصار ما كم شد. ما طلب يارى و مددكارى از
قومى از عجم كرديم كه داخل شدند در دين ما، و نيز غلامان و اتباع داشتيم. اين
اعمال ايشان كردند و ما كراهيّت داشتيم و به آن راضى نبوديم. خ مدّتى سر به زير
انداخت و دست خود را
[1] - ابو عبد الملك مروان بن محمّد بن مروان، معروف به
حمار كه از 127 تا 132 ق. حكومت كرد. درباره وى نك:
سيوطى، تاريخ الخلفاء، صص 254 و
255.
[2] - سرزمينى در جنوب مصر كه رود نيل از آن مىگذرد و
مركز آن دنقله است. حدود العالم، صص 177 و 197؛ ابن رسته، ص 110.
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 99