responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 70

شما خودتان را هم حساب كنيد، و اين بنده خدا راست ميگويد و از ما اجرت شش نفر ميخواهد.

من هم نه يقيناً بلكه تعبّداً به قول رفقا كرايه شش نفر به او دادم، و همگى براى نماز در مسجد بَراثا پياده شديم. در آنجا ديدم امام مسجد: شيخ على صغير هم دم از توحيد ميزند و ندا به لا هُوَ إلّا هُوَ بلند كرده است.

و چون به كاظمين عليهما السّلام آمديم و رفتيم در وضوخانه عمومى تا وضو بسازيم ديدم من وضو گرفتن را بلد نيستم، خدايا چرا من وضو گرفتن را نميدانم؟ نه صورت را ميدانم، نه دست راست را، و نه دست چپ را؛ و نماز بدون وضو هم كه نمى‌شود.

با خود گفتم: از اين مردى كه مشغول وضو گرفتن است كيفيّت وضو را مى‌پرسم؛ بعد با خود گفتم: او به من چه ميگويد؟! آيا نمى‌گويد: اى سيّد پيرمرد، تا به حال شصت سال از عمرت گذشته است و وضو گرفتن را نميدانى؟!

ولى همينكه به سراغ او ميرفتم ديدم خود بخود وضو آمد، بدون اختيار و علم، دست را به آب بردم و صورت را و سپس دستها را شستم؛ آنگاه مَسْحَين را كشيدم؛ و در اينحال ديدم آن مرد وضو گيرنده همينكه چشمش به من افتاد گفت: اى سيّد! آب خداست. وضو خداست. جائى نيست كه خدا نيست!

كيفيّت فناء فى الله و تحيّر فى ذات اللهِ آقاى حدّاد

ميفرمودند: بعضى از اوقات چنان سبك و بى اثر مى‌شوم عيناً مانند يك پر كاهى كه روى هوا مى‌چرخد؛ و بعضى اوقات چنان از خودم بيرون مى‌آيم عيناً به مثابِهِ مارى كه پوست عوض ميكند، من چيز ديگرى هستم و آن بدن من و اعمالش همچون پوست مار كه كاملًا به شكل مار است و اگر كسى نداند و از دور ببيند مى‌پندارد يك مار است، ولى جز پوست مار چيزى نيست.

ميفرمودند: بسيار شده است كه به حمّام ميرفتم و وقت بيرون آمدن‌

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 70
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست