responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 651

كاظمين مى‌آمدم. و البتّه اينهم براى بنده مشكل بود، ولى پس از ملاحظه اينگونه واردات ايشان، ناچار از اين امر بودم؛ و خودشان بدين طريق رضا داده بودند.

و علّت اين انقلاب حال را بنده نفهميدم، و تا به حال هم نفهميدم، و احدى از رفقا هم نفهميد.

بارى، در آخرين روز توقّف در زينبيّه كه روز هفدهم محرّم الحرام بود، و در صحن متّصل به صحن مطهّر كه حاج أبو موسى خود و عائله‌اش سكونت داشتند، و غالباً غذا در آنجا صرف مى‌شد، پس از نماز ظهر در حرم مطهّر كه بدانجا بازگشتيم، و حاج أبو موسى در آن سفره مختصرِ چند نفرى همه گونه از أطعمه فراهم آورده بود، و غير از حضرت آقا و حقير و مُضيف: حاج أبو موسى و حاج أبو أحمد عبد الجليل كسى ديگر نبود، من درست توجّه داشتم كه حضرت آقا يك لقمه غذا هم نخوردند، و مثل كسى كه بخواهد سر حاضرين را گرم كند و خود را غذا خور نشان بدهد، از جلوى خود خرده نانهائى را برميدارند و با سبزى خوردن نزديك دهان مى‌برند و اين كار را كراراً مى‌نمايند امّا نمى‌خورند.

صورت برافروخته‌تر از هر موقع، و چشمها گرم و سرخ، و اشك در درونش حلقه مى‌زد بدون آنكه بيرون بريزد. و خلاصه امر آنكه خيلى واضح مى‌نمود كه اين انقلاب از همه انقلابهاى پيشين شديدتر است. او ميدانسته است: اين ساعت آخر ديدار است كه در دنيا تجديد نمى‌شود. رفقا چون اين حال را از ايشان نگريستند، طبعاً آنطور كه بايد نتوانستند صرف طعام كنند؛ بالنّتيجه وقت صرف غذا زودتر گذشت. و حضرت آقا به مجرّد دست كشيدن رفقا از طعام، برخاستند و گفتند: سيّد محمّد حسين! من رفتم!

برخاستند و از حجره بيرون آمدند. و اينك بايد از دو صحن پياپى عبور

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 651
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست