نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 650
وَ
أَكْرَهُ أَيَّامَ الْوِصَالِ لِانَّنِى
أَرَى
كُلَّ شَىْءٍ مُولِعًا بِزَوَالِ [1]
«من شبهاى هجران را دوست ميدارم، نه از جهت
آنكه بدانها شاد مىباشم، بلكه از جهت اميد به آنكه پس از سپرى شدن آنها روزگار،
وصال را پيش بياورد.
و من روزگار وصال را خوشايند ندارم؛ چرا كه مىبينم هر چيزى با حرص و
وَلَعى شديد به سوى زوال و نيستى حركت ميكند».
شرح حال حاج سيّد هاشم حدّاد در آخرين روز توقّف در زينبيّه شام
حال حضرت آقا در دو روزه اخير بسيار منقلب بود. شبها فى الجمله هم
خواب نداشتند. به غذا اشتها نداشتند. رنگ چهره برافروخته بود. با كسى گفتگو
نداشتند. و پيوسته به حال تفكّر و توجّه بودند.
سابقاً اشاره رفت بر آنكه هر وقت بنده از ايشان خداحافظى ميكردم و از
كربلا به صوب كاظمين براى مراجعت به ايران مىآمدم، مشاهده ميكردم كه سيمايشان
برافروخته مىشود و حالشان منقلب ميگردد.
و رفقا مىگفتند: پس از رفتن تو، ايشان تا يك هفته در فراش مىافتند
و قدرت بر حركت ندارند. و كسى را نمىپذيرند و با احدى از رفقا گفتار ندارند، و
حتّى عائله شخصى ايشان هم ميدانند در آن حال ايشان خُلق و حال ندارند. فلهذا فقط
در مواقع غذا شربت آبى و مايعى مىبردند. زيرا توان خوردن و جويدن نبود. و خودشان
هم در آن حال ميفرمودهاند: كسى به سراغ من نيايد، و مرا به همين حال واگذاريد!
روى اين جهت بود كه ما با رفقا و عائله ايشان قرار گذاشته بوديم كه
بدون خداحافظى از خدمتشان مرخّص شويم. و بنابراين بدون هيچگونه اطّلاع قبلى، روزى
از روزها كه حقير به حرم مطهّر مشرّف مىشدم، بدون برگشت به منزل به
______________________________
[1] «ديوان منسوب به أمير المؤمنين 7» از نيمه آن تجاوز
نموده، بابُ ما ءَاخرُه اللامُ (نسخه خطّى).
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 650