نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 589
مىنمودند ولى فائده نداشت، و از طرفى هم
چون از محبّان و سابقه داران بود و ديدگان ملكوتيش به مقام و منزلت آقا گشوده شده
بود، دست بردار نبود، و فاتحه حديث عقل و اطاعت را خوانده بود و صريحاً مىگفت:
اين احكام مزدوران است نه احكام عشّاق، و بالاخره همين تمرّد هم در آخر الامر كار
او را ساخت و حضرت آقا إلى الأبد او را از خود طرد كردند و به منزل راهش ندادند؛
بارى اين مرد هم در آن روز حاضر بود و بواسطه توقّعات و تمنّيات بيجا و بى موقع از
آقا و تمرّد و عدم اطاعت، حضرت آقا را در آن روز سخت عصبانى و ناراحت كرده بود و
نزديك بود كار به جاهاى باريك كشد، و حضرت آقا بكلّى از رحمت إلهيّه و ربّانيّه
عقيمش گردانند. و خود او هم سخت در اضطراب و تشويش افتاده بود. از طرفى راه فرار
نداشت؛ و از طرفى دورى و هجران آقا براى وى غير قابل قبول بود.
فلهذا حقير در آن موقع دقيق و بسيار خطير پا در ميان نهاده ميانجى
شدم؛ از طرفى ناراحتى آقا برايم سخت بود، و از طرفى محروميّت و حرمان اين رفيق
طريق و سالك دلخسته مشكل مىنمود. بنابراين از آقا طلب عفو كردم، و از ناحيه آن رفيق
التزام به عدم تمرّد و اطاعت بعدى دادم، و حال خودم هم تغيير كرده بود و اشكهايم
روان بود.
حضرت آقا پذيرفتند، و چنان از اينگونه التيام شاد شدند و ناگهان به
وَجْد و مسرّت آمدند كه بدون اختيار فوراً دست در جيبشان برده و يك قلمتراش سبز
رنگ را درآورده و به من هديه كردند. آن قلمتراش اينك نزد حقير، محترم و موجود است
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 589