نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 559
كار ميروم و پول فراوانى بدست مىآورم،
آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشكه) ميكنم و براى مادرتان با بقيّه اهل منزل يك
عَرَبانه عليحده ميگيرم و همه را سوار ميكنم. اوّل مىبرم به زيارت سيّد الشّهداء
7، بعد با همان عربانه ميبرم به زيارت أبا الفضل العبّاس 7.
بعد سوار عربانه مىشويم و مىآئيم در فندق ... براى هر يك از شما جداگانه يك
بشقاب چلو كباب ميخرم و ميگويم براى شما هر يك، يك كاسه ترشى هم بياورد. بعد از
اينكه اينها را صرف كرديد، باز با عربانه مىبرم شما را به محلّ پرتقال فروشى و هر
چه بخواهيد پرتقال ميخرم، و سپس پرتقالها را در عربانه گذارده با شما به منزل برميگرديم.
به اينجا كه رسيد، زن به او هِىْ زد كه چه خبرت است؟! تمام پولها را
كه تمام كردى! چقدر خرج ميكنى؟!
مرد گفت: چكار دارى تو؟! بگذار بچّه هايم بخورند!
قضيّه ما و انفاق ما، عيناً مانند انفاق همان مرد است كه در اصلش و
مغزش چيزى نيست، پوك است و خالى؛ امّا آن زن به اين انفاقِ وعدهاى هم بخل
مىورزد، ولى مرد با همين وعدهها بچّهها را شاد و دلگرم نگه ميدارد.
وقتى براى انسان مسلّم شد كه: لا نافِعَ وَ لا ضآرَّ وَ لا رازِقَ
إلّا اللهُ، چرا ما از كيسه خرج كنيم؟ و يا در انفاق خدا و گسترش رحمتش بخل
بورزيم؟ ما هم وعده ميدهيم، و خداوند هم رحيم است و كريم؛ إعطا كننده و احسان
كننده اوست
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 559