responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 455

شما بيايد، وى را گرامى بداريد و معزّز بشماريد!»

وَ لا كَريمَ أكْرَمُ مِنْ ءَالِ مُحَمَّدٍ؛ كُلُّهُمْ كَبيرٌ لَيْسَ فيهِمْ صَغيرٌ.

براى ما از حديث عمران روايت شده است كه: عيسى حديث كرد براى ما از ضُمَرَة كه او گفت:

قالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزيزِ لِبَعْضِ وُلْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلىِّ بْنِ أبى طالِبٍ: لا تَقِفْ عَلَى بابى ساعَةً واحِدَةً إلّا ساعَةً تَعْلَمُ أنّى فيها جالِسٌ فَيُؤْذَنُ لَكَ عَلَىَّ وَقْتٌ تَأْتى. فَافْعَلْ، فَإنّى أسْتَحى مِنَ اللَهِ أنْ تَقِفَ عَلَى بابى فَلا يُؤْذَنُ لَكَ!

«عمر بن عبد العزيز به بعضى از اولاد حسين بن علىّ بن أبى طالب گفت: بر در خانه من يك ساعت هم درنگ مكن مگر آن ساعتى را كه بدانى من در آن ساعت جلوس دارم، تا اينكه براى ملاقات تو با من اذن گرفته شود كه در همان ساعت بيائى و ملاقات كنى. زيرا كه من از خدا حيا ميكنم تو درِ خانه من توقّف كنى و اذن ملاقات به تو داده نشود!» [1]

و سوال معاويه را از ضِرار در وصف علىّ 7 كه ضِرار به او ميگويد: مرا از بيان آن مَعْفُوّ بدار! گفت: معفوّ نميدارم. در اينحال ضِرار ميگويد: أمّا إذْ لابُدَّ، إنَّهُ وَ اللَهِ كانَ بَعيدَ الْمُدَى، شَديدَ الْقُوَى- و يك صفحه از حالات آنحضرت را بيان ميكند و در آخر آن ميگويد:

ءَاهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّريقِ!

در اينحال اشكهاى معاويه فرو ريخت و نتوانست خوددارى كند، و با آستينش خشك مى‌نمود، و گريه گلوى آن جمعيّت حضّار را گرفت؛ تا آخر داستان را ذكر ميكند. [2]

______________________________ [1] «محاضرات» ج 1، ص‌

[2] «832 محاضرات» ج 2، ص 137؛ و كسانيكه اين داستان را از ضِرار نقل كرده‌اند و در كتب خود ثبت نموده‌اند بسيارند، از جمله سيّد هاشم بحرانى در «غايةُ المرام» باب 131، ص 673 از «نهج البلاغة» از ضِرار بن ضَمْرة الضِّبابىّ، در حديث ششم، و از ابن ابى الحديد فى «الشرح» از كتاب عبد الله بن إسمعيل فى «التّنزيل على نهج البلاغة» از ضرار و نيز در حديث هفتم، از ابن أبى الحديد از ابن عبد البَرّ در كتاب «استيعاب»؛ و نيز در باب 132، ص 674 از طريق خاصّه از ابن شهرآشوب در حديث دوّم نقل ميكند؛ و أيضاً محمّد بن طلحه شافعى در كتاب «مطالب السَّؤول» ص 33؛ و زَرَنْدى در كتاب «نظم دُرَر السِّمطين» در قسم اوّل از سِمط اوّل آن كتاب ص 134 و 135 از أبو صالح؛ و أبو نُعيم در «حِلْيةُ الاوليآء» ج 1، ص 84 با اسناد خود از محمّد بن سائب كلبى از أبو صالح؛ و شيخ سليمان قُندوزى حنفى در كتاب «ينابيع المودّة» باب 50، ص 144 و باب 56، ص 216؛ و شيخ صدوق در كتاب «أمالى» طبع سنگى، ص 371؛ و مجلسى در «بحار الانوار» طبع حروفى حيدرى، ج 41، ص 120 از «إرشاد القلوب» ديلمى؛ و ابن حَجَر هَيتمى در كتاب «الصَّواعقُ المحرقة» فصل 3 از باب 9، ص 78؛ و ابن عبد البرّ در كتاب «استيعاب» در ذكر أمير المؤمنين 7 در رقم 1855، ج 3، ص 1107 و 1108؛ جميع اينها از ضرار روايت مى‌كنند. فقط محدّث قمّى در «سفينة البحار» طبع سنگى، ج 2، ص 170 از كتاب «المحاسن و المساوى» إبراهيم بن محمّد بيهقى كه يكى از أعلام قرن سوّم است- و اين كتاب را در ايّام مقتدر عبّاسى نوشته است- از عدىّ بن حاتم طائى روايت كرده است بدينگونه كه: رُوىَ أنّ عَدىَّ بنَ حاتِمٍ دخلَ علَى معاويةَ بنِ أبى سُفيانَ. فَقال: يا عَدىُّ! أينَ الطَّرَفات؟! يعنى بَنيه طريفًا و طارِفًا و طَرْفَةً. قال: قُتِلوا يومَ صِفّين بينَ يدَىْ عَلىِّ بنِ أبى طالبٍ 7. فقال: ما أنصَفَكَ ابنُ أبى طالبٍ إذْ قدَّم بَنيكَ و أخَّر بنيهِ! قال: بَل ما نصَفتُ عليًّا إذ قُتِل و بَقيتُ.

(دور از حريم كوى تو شرمنده مانده‌ام‌

شرمنده مانده‌ام كه چرا زنده مانده‌ام)

قال: صِفْ لى عَليًّا.- از اينجا تا آخر روايت بعينه با همان عباراتى است كه ديگران از ضمره نقل نموده‌اند. و تمام اين خبر را همانطور كه محدّث قمّى حكايت نموده است بيهقى در كتاب «المحاسن و المساوى» ج 1، ص 72 و 73 از طبع مصر، مطبعه نهضت آورده است. و در پاورقى آن محقّق و معلّق آن: محمّد أبو الفضل إبراهيم گويد:

اين خبر را در كتاب «الرّياضُ النّضرة» ج 2، ص 212؛ و مسعودى در «مُروج الذّهب» ج 2، ص 433 آورده است.

و نيز در همين كتاب ص 70 و 71 همين مضمون را قدرى مختصرتر از ابن عبّاس كه بر معاويه داخل شد نقل كرده است.

و حقير آنرا مشروحاً در مواعظ روز بيست و ششم ماه مبارك رمضان سنه 1390 هجريّه قمريّه در مسجد قائم طهران، در ضمن بحوث قرآنيّه در ص 348 و 349 از نسخه خطّى ذكر نموده‌ام ولى تا به حال توفيق طبع آن در كتب مطبوعه همراه نبوده است؛ اميد است از اين به بعد إن شاء الله تعالى در جاى مناسبى ذكر شود.

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 455
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست