«بزرگوار و صاحب مجدى بزرگوارتر و گرامىتر از آل محمّد نيست؛ همه
ايشان بزرگند و در ميانشان كوچكى نيست».
مطالب وارده در «محاضرات» دالّه بر خلوص شيخ محيى الدّين
و اين عبارت از خود محيى الدّين است كه در ضمن داستانى بدينگونه بيان
نموده است:
خَليفَةُ عَدلٍ، قَضاءُ واجِبٍ حَقٍّ و فَصْلٍ:
پيغمبرى پيش از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بود كه به وى
خالد بن سَنان [1] مىگفتند. چون دختر او را رسول خدا ديدند و دانستند كه دختر
اوست، فرمودند: مَرْحَبًا بِابْنَةِ نَبِىٍّ أضَاعَهُ قَوْمُهُ. «مرحبا به دختر
پيامبرى كه قومش حقّ آن پيغمبر را ضايع كردند.» و در اينجا پيامبر ما داستان آن
پيمبر را بيان كردند.
و رويّه و عادت رسول خدا اين بود كه ميفرمود:
إذَا أَتَاكُمْ كَرِيمُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ!
[2] «چون مرد بزرگوار و صاحب عزّتى از هر قوم و گروهى باشد به نزد
______________________________
[1] خالد بن سنان عبسى را محيى الدّين از پيمبران ميداند و گفته
است: او از اولاد حضرت إسمعيل است و دخترش، پيامبر را ادراك نموده است. داستان او
را محيى الدّين در «محاضرات» (محاضرة الأبرار و مسامرة الاخيار) ج 1، ص 77 آورده
است
[2]. در «مستدرك حاكم» ج 4، ص 291 و 292 وارد است كه:
جابر روايت ميكند كه: جُرَيْر بر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و
سلّم وارد شد و عِندهُ أصحابُه. أصحاب او دريغ كردند از اينكه جاى خود را به او
بدهند. رسول خدا رداى خود را گرفت و به سوى او انداخت تا بر روى آن بنشيند.
جُرَيْر با گردن و صورت خود ردا را گرفت و بوسيد و بر روى ديده نهاد و گفت:
أكْرَمَكَ اللَهُ كَما أكْرَمْتَنى! «خدايت بزرگوار بدارد همچنانكه مرا مكرّم
داشتى!» و سپس ردا را بر دوش رسول الله گذارد، و رسول خدا صلّى الله عليه و آله و
سلّم فرمود:
«كسيكه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، چون شخص محترمى به سوى او
آيد واجب است او را گرامى بدارد.» (هَذا حديثٌ صحيحُ الإسناد و لَم يُخرِجاه بهذه
السّياقة.)
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 454