نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 304
سپس به حقير فرمودند: سيّد محمّد حسين! اين
عكس كيست؟! عرض كردم: عكس پدرم است!
فرمودند: عجب عالَمى است. يكى از روى آن درست كن من با خود به كربلا
ببرم! عرض كردم: چشم!
حقير از روى آن عكس، توسّط عكّاسى نسخهاى برداشتم و قاب كردم، و در
وقت رفتن در ميان أثاثيه شان گذاردم.
در سفر بعد از اين كه حقير به كربلا مشرّف شدم آن عكس را در اطاقشان
نديدم. فرمودند: در نسخه بردارى، در حكايت تصوير تغيير صورت گرفته است. آن عكس چيز
ديگرى بود؛ و من اين را در اطاق پائين گذاردهام.
يك روز كه در معيّت يكى از دوستان با ماشين او به جائى ميرفتيم، وى
چون در دانشگاه طهران كارى داشت ماشين را در محوّطه آنجا نگه داشت تا كار خود را
انجام دهد و برگردد. قدرى طول كشيد، و حضرت آقا خيلى مبتهج شدند و فرمودند: عجب
نفوس قابله و مستعدّهاى از جوانان در اين محيط هستند! حيف است كه انسان نمىتواند
لب بگشايد و از أسرار و مخفيّات پرده بردارد.
اقامت ايشان مجموعاً در طهران و مشهد و قم و اصفهان و همدان دو ماه
تمام طول كشيد، و عازم بر مراجعت شدند. چون مسير از همدان بود رفقاى همدانى تقاضا
كردند دو شبى را در همدان بگذرانند. ايشان قبول نموده، از طهران به سمت همدان حركت
نمودند و دو شب در آنجا ماندند.
كلام حضرت آقاى حاج سيّد هاشم حدّاد به آقاى بياتى در شاهزاده حسين
همدان
در وقت حركت از همدان به كاظمين كه نزديك غروب بود، ساعتى را در
مسافربرى منتظر بودند. رفقا گفتند: خوب است اين ساعت را در شاهزاده حسين بگذرانيم
كه مسافت ميان مسافربرى و آنجا فقط عبور از عرض خيابان نزديك سبزه ميدان همدان
بود.