responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 278

هجريّه قمريّه بطول انجاميد، براى حقير بيان فرمودند.

فرمودند: آية الله حاج شيخ آقا بزرگ اراكى كه مردى پير و قريب به نود سال دارد و فعلًا در قيد حيات و در اراك از علماى برجسته است (اخوى بزرگ آية الله حاج شيخ مجتبى اراكى كه در قم ساكن بوده و از رفقاى صميمى مى‌باشند؛ و در صدق گفتار و كلام هر دو برادر هيچ جاى شبهه و ترديد نيست) براى من حكايت كرد آقاى حاج شيخ آقا بزرگ كه: عيال من قبل از ازدواج در سنّ جوانى مبتلا به چشم درد شديد ميگردد كه مدّتها در اراك و همدان معالجه مى‌كنند و هيچ مثمر ثمر واقع نشده و أطبّاء از بهبود آن مأيوس ميگردند و إعلام عدم قدرت بر معالجه مى‌كنند. چشم‌ها روز بروز رو به كورى ميرود بطوريكه دختر در آستانه فقدان بينائى قرار ميگيرد.

پدر و مادر پريشان شده و چون شنيده بودند اگر كسى چهل روز در مشهد مقدّس به عنوان زيارت و قضاء حاجت اقامت نمايد حاجتش را بر مى‌آورند، دختر را با خود به ارض اقدس مشهد حركت داده و به قصد اقامت يك اربعين سكنى مى‌گزينند؛ و پيوسته به حال اضطرار و التجاء بوده و راه تضرّع و استكانت مى‌پيمايند.

اتّفاقاً چشم دختر علاوه بر آنكه هيچ اثرى از بهبودى در آن مشاهده نمى‌شود، رفته رفته رو به نقصان بوده و ديگر از تشرّف به حرم مطهّر هم مى‌مانند، و فقط در منزل روزها را ميگذرانند؛ تا تقريباً چند روز به انتهاى اربعين مانده بود، پدر و مادر بسيار گرفته و ملول و با حال ضَجْرت و انفعال ميگويند: وا أسَفا! اربعين هم بسر آمد و نتيجه‌اى عائد نگشت.

در يكى دو روز آخر كه مشغول جمع آورى اسباب و اثاثيّه بوده و آماده براى حركت بودند، ناگهان از سقف اطاق يك چيز مختصرى مى‌افتد مانند گچ يا فضله پرنده و شبه آن؛ و به دل آنها چنين الهام ميشود كه اين داروى چشم‌

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 278
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست