نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 166
در معارف دينيّه شريعت حقّه اسلاميّه و
مجاهده با نفس امّاره، خداى پندارى كه وجود خودش مىباشد، با صفات و آثار متعلّقه
به خودش كه همه را از خود مىبيند و ميداند و به خود نسبت ميدهد و پيوسته عملًا و
فعلًا- گرچه با زبان نباشد- خود را مستقلّ مىپندارد؛ اين بت استقلال نگرى واژگون
شود، و اين كاخ استبداد فرو ريزد، و اين كوه أنانيّت و جبل عظيم هوى و نفس امّاره
مندكّ شود، و حقيقتِ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ
الْواحِدِ الْقَهَّارِ.[1]
«تمام حقيقت قدرت و حكمرانى و حكمفرمائى، در امروز براى كيست؟! براى
خداوند واحد قهّار است!»
بر وى متجلّى شود، و يا حقيقت گفتار حضرت يوسف علَى نَبيِّنا و آلهِ
و علَيهِ الصّلَوةُ و السَّلام به دو رفيق زندانى خود براى انسان ملموس و ممسوس و
مشهود آيد، آنجا كه گفت:
«اى دو همنشين و مصاحب زندانى من! آيا مراكز قدرتهاى جدا جدا بهتر
است يا خداوند واحد قهّار»!؟
در تجرّد، سالك خود را موجود ديگرى مىيابد مغاير با آنچه
مىپنداشته، و در عين حال مىبيند كه اين اوست
سالك راه خدا بالوجدان و المشاهده و با لَمس و عيان، نه با دليل و
برهان، خود را از اين محدوده و اين نسبتهاى استقلال بيرون مىنگرد و مىبيند: عجيب
است كه خودش وجودى برتر و بالاتر و عالىتر و راقىتر بوده است؛ و اين وجود مجازى
كه آنرا تا به حال به خود نسبت ميداده است و خودش را آن مىپنداشته است، نيست.
خودش چيز ديگرى است منوّر و مجرّد و بسيط و داراى حيات و علم و قدرت واقعى؛ و آن
وجود پيشين چيزى بود كثيف و ظلمانى و محدود و مقيّد، و حيات و علم و قدرتش محدود و
مجازى