responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 160

به حضرت آقا عرض كردم، فرمودند: مانعى ندارد؛ بيايد و هر سؤالى كه دلش ميخواهد بكند.

در بالاى بام منزل اطاق كوچكى براى اثاثيّه و لوازم بام معمولًا بنا مى‌كنند، حقير مكان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتى را آقا معيّن فرمودند براى فردا كه بيايد و ملاقات خصوصى داشته باشيم.

در موعد مقرّر مرحوم شهيد مطهّرى آمدند، و ما با حضرت آقا آنها را به بام برديم و براى آنكه احياناً كسى به بام نرود حتّى از اطفال و افراد بى خبر از رفقا و دوستان، در وقت پائين آمدن درِ بام را از پشت قفل نمودم.

در اينجا مرحوم مطهّرى آنچه ميخواهد از ايشان مى‌پرسد. سؤالهاى انباشته و كهنه و جواب داده نشده‌اى را كه چون ساعت به سر رسيد و آقا پائين آمدند و مرحوم مطهّرى پشت سرشان بود، من ديدم مطهّرى بقدرى شاد و شاداب است كه آثار مسرّت از و جناتش پيداست.

آنچه ميان ايشان و حضرت آقا به ميان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسيدم و نه از آقاى مطهّرى، و تا اين ساعت هم نميدانم. ولى مرحوم مطهّرى هنگام خروج آهسته به حقير گفتند: اين سيّد حيات بخش است.

ناگفته نماند كه روزى مرحوم مطهّرى به حقير مى‌گفتند: من و آقا سيّد محمّد حسينى بهشتى در قم در ورطه هلاكت بوديم، برخورد و دستگيرى علّامه طباطبائى ما را از اين ورطه نجات داد.

حالا اين كلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سيّد هاشم كه: اين سيّد حيات بخش است، هنگامى است كه حضرت علّامه هم حيات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان كه در روز هجدهم محرّم الحرام 1402 هجريّه قمريّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه بقا مخلّع گشتند

نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين    جلد : 1  صفحه : 160
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست