پنجم: آن گوشتها كه از حرام در بدن روييده با اندوه و غصه و الم
رياضات، آب كردن تا اينكه جلد به استخوان بچسبد بعد از آن، از گوشت جديد برويد؛
ششم: آن مقدار لذّتى كه از معصيت برده، عوض آن، الم و زحمت بر خود
وارد آوردن.
امّا تفصيل اين اجمال اينكه اگر انسان معرفت واقعيّه به حقيقت و
شناعت و آثار معصيت پيدا نمايد مثلا واقعا در وقت خوردن مال يتيم اعتقاد نمايد كه
آتش مىخورد و اين آتش هم با خوردن خاموش نشود بلكه اگر بماند بعد از مردن قوّت
پيدا مىكند، عروق و اعماق را مىسوزاند و هرچه هم كه مىسوزاند عروق و اعماق
ديگرى بدلش بهجا مىآيد لا بدّ از اين معرفت، پشيمانى بىاختيار برايش به قدر
اندازه آن شقاوت و زحمت كه بر خود وارد آورده، حاصل مىشود و لا بدّ حركتى به سوى
دفع آن مىكند لا سيّما اگر هم قطع بكند كه در دفع اين بدل، اين آتش كه در توى خود
روشن كرده، چه لذّتها و كرامتها و شرافتها براى او حاصل مىشود؛ آنوقت به قدر
آن معرفت، شوق به دفع آن آتش پيدا مىكند و هرعمل شاقّى را براى دفع آن متحمّل
مىشود و به شوق اقدام نمايد.
و اگر بگويى در توبه غير از علاج معصيت، چه لذّت و شرافت هست؟
[در جواب] بگويم: مگر نمىدانى خداوند مبدّل السيّئات بأضعافها من