نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 249
جوان! واى بر تو، از حساب روز قيامت انديشه
نكردى كه مرا برهنه گذاشتى و اين رسوايى به من نمودى؟ پيش خدا و رسول اسلام 6 چه خواهى گفت؟ چون نبى اكرم 6 اين موضوع را
شنيد فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد كه كسى به دوزخ نزديكتر از او نيست. آن جوان
از مسجد بيرون آمد و روى به بيابان نهاد و روز و شب زارى كرد. يك روز عرضه داشت:
الهى به حق پيامبران برگزيدهات توبه مرا بپذير و از من درگذر. اگر توبه من قبول
است آن را به رسولت خبر ده و الا آتشى در من انداز تا نابود شوم. جبرئيل نازل شد و
به رسول خدا 6 گفت: خداى متعال مىفرمايد: من توبه آن جوان را
قبول كردم و از جميع گناهان او گذشتم. او را بطلب و آتش سينه او را خاموش كن و
مرهم مغفرت بر جراحتش بگذار[1].
گنهكار اميدوار
روايت است:
در ايام «مالك بن دينار» مردى بود كه تمام عمر خود را در خرابات به
سر برده و روى به خير نياورد و انديشه نيكى بر او نگذشت. نيكان روزگار از او حذر
كردند، تا وقتى كه فرشته مرگ دست مطالبه به دامن عمرش دراز كرد. او چون دريافت وقت
مرگ فرا رسيده نظر در جرايد اعمال خود كرد، نقطه اميدى در آن نديد. به جويبار عمر
نگريست شاخى كه دست اميد بر آن توان زد نيافت، آهى از عمق جان كشيد و به سوى رب
الارباب روى كرد و گفت:
«يا من له الدنيا والآخرة ارحم من ليس له الدنيا والآخرة»[2].
اين را گفت و جان داد.
اهل شهر به مرگ او شادى كردند و بر جنازه او به شادى گذشتند، او را
به بيرون