نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 276
ببين، از مجلسى هم به آن مجلس دعوت كن و
تمام اين برنامهها را نزد خود حفظ كرده احدى را خبر نكن وگرنه به زحمت خواهى
افتاد.
برنامهها به طور طبيعى پيش رفت، مجلسى به تصور اينكه مهمان مريد
مسجدى است دعوت را پذيرفت.
قلدرها با هم قرار گذاشتند اول شب در خانه آن مرد اجتماع كنند، در
ضمن زنى رقاصه را دعوت كردند كه پس از آمدن مجلسى و آراسته شدن مجلس، با سر برهنه
وارد جلسه شود و با در دست داشتن طنبور و تنبك مشغول رقاصى گردد!
آنگاه يكى از قلدرها همسايههاى مؤمن را خبر كند تا بيايند ببينند:
واعظان
كين جلوه در محراب و منبر مىكنند
چون
به خلوت مىروند آن كار ديگر مىكنند
شايد با ديدن اين منظره آبروى مجلسى برود و با به خاك نشستن او، از
دستش خلاصى جويند.
مجلسى وقتى وارد مجلس شد صاحبخانه را نديد، در عوض مشاهده كرد جمعى
از قلدران محل، با چهرهاى گرفته دور تا دور اطاق پذيرايى نشستهاند، مجلسى در
كنار آنان قرار گرفت و به فراست ايمانى دريافت كه نقشهاى در كار است! چيزى نگذشت
كه زن رقاصه پرده را كنار زد و با قيافهاى آراسته به وسايل آرايش با طنبور و تنبك
وارد مجلس شد و با صداى مخصوص به خود، به صورت تصنيف شروع به خواندن اين شعر كرد و
همراه با ريتم صدا مشغول رقص شد:
در
كوى نيكنامان ما را گذر نباشد
گر
تو نمىپسندى تغيير ده قضا را
مجلسى آن مرد حق، عارف سالك و دلباخته حقيقت، همراه با سوز دل و اشك
چشم به حضرت حق توجهى خالص كرد و به پروردگار عرضه داشت:
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 276