نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 27
في الناس بالحج»[1]
گرفتم. اما چهره دومى را چهره خوبى نديدم، تعبير خوابش را از آيه «أذن مؤذن أيتها العير إنكم لسارقون»[2]
گرفتم.
ابن سيرين مىگويد: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زيبا
براى خريد به مغازهام آمد، در حالى كه نمىدانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق
من است، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد، ناگهان گفت: اى مرد بزاز!
فراموش كردهام پول همراه خود بياورم، اين بغچه را به كمك من تا منزل من بياور و
آنجا پولش را دريافت كن! من به ناچار تا كنار خانه او رفتم، مرا به دهليز خانه
خواست، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار كرد:
مدتى است شيفته جمال توام و راه رسيدن به وصالت را در اين طريق ديدم، اكنون در اين
خانه تويى و من، بايد كام مرا برآورى، ورنه كارت را به رسوايى مىكشم.
به او گفتم: از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مكن، زنا از گناهان
كبيره و موجب ورود به آتش جهنم است. نصيحتم فايده نكرد، موعظهام اثر نبخشيد، از
او خواستم از رفتن من به دستشويى مانع نشود، به خيال اينكه قضاى حاجت دارم مرا
آزاد گذاشت. به دستشويى رفتم، براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانىام سراپاى خود
را به نجاست آلوده كردم، چون با آن وضع از آن محل بيرون آمدم، درب منزل را گشود و
مرا بيرون كرد، خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم، در عوض اينكه به خاطر
دينم خود را ساعتى به بوى بد آلودم، خداوند بويم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش
تعبير خواب را به من مرحمت فرمود[3]!