نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 129
و آن كافر مست چه جسارتى به حريم مبارك تو
داشت!
خطاب رسيد: از جانب من به سوى آن تندخو برو و از طرف من او را سلامى
بگو، آنگاه با نرمى و مدارا اين پيام را به او برسان:
اگر تو از ما عار دارى، ما را از تو عار و ننگ نيست و هرگز با تو سر
جنگ و ستيز نداريم، تو اگر ما را نمىخواهى، ما تو را با صد عزت و جاه مىخواهيم،
اگر روزى و رزقم را نمىخواهى، من روزى و رزقت را از سفره فضل و كرمم عنايت
مىكنم، اگر منت روزى از من ندارى، من بىمنت روزى تو را مىرسانم، فيض من همگانى،
فضل من عمومى، لطف من بىانتها، و جود و كرمم ازلى و قديمى است. مردم همچون
كودكاند و او نسبت به مردم فيض بىنهايت، اين فيض براى آنان همچون دايهاى مهربان
و خوش اخلاق است. آرى كودكان گاهى به خشم و گاهى به ناز، پستان مادر را از دهان
خود بيرون مىاندازند، ولى دايه رابطهاش را با آنان قطع نمىكند، بلكه پستان به
دهان آنان مىگذارد.
كودك سر برمىگرداند و دهانش را مىبندد، دايه بر آن دهن بسته بوسه
مىزند و با نرمى مىگويد: روى از من برنگردان، پستان پرشير مرا بر دهان گذار،
كودكم ببين از پستانم براى تو همچون چشمه بهارى شير مىجوشد.
وقتى موسى از كوه طور برگشت، آن هم چه طورى، طور مگو، بگو قلزم نور.
گبر پير به موسى گفت: اگر براى پيامم جواب آوردهاى بگو.
آنچه را خداوند فرموده بود موسى براى آن كافر تندخو گفت. گفتار حق،
زنگ كفر و عناد را از صفحه جان آن كافر پاك كرد، او گمراهى بود كه از راه حق پس
افتاده بود، آن جواب براى او همانند آواز جرس بود، جان گمراه از تاريكى همچون شب
تار بود، و آن جواب برايش همچون تابش نور آفتاب.
از شرم و خجالت سر به زير افكند، آستين در برابر چشم گرفت و ديده به
زمين دوخت، سپس سر بلند كرد و با چشمى اشكبار و دلى سوزان گفت: اى
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 129