responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 105

مرجع شيعه كه از ملاقات با اين گونه افراد باصفا خوشحال مى‌شد به او فرمود: نه تنها اين چمدان پول، بلكه لباسهايت را جز پيراهن و شلوار بدن، در اينجا بگذار و برو.

او هم لباسهاى رو را درآورد و با يك پيراهن و شلوار، از آن بزرگوار خداحافظى كرد كه به تهران بيايد.

آيت الله العظمى بروجردى در حالى كه به خاطر توبه واقعى آن قلدر اشك به ديده داشت، او را صدا زد و مبلغ پنج هزار تومان از مال خالص خودش را به او عنايت فرمود، و وى را با حالى غرق در خشوع و اخلاص دعا كرد.

او به تهران برگشت در حالى كه غرق در فروتنى و تواضع، و خاكسارى و محبت شده بود، پنج هزار تومان را مايه كسب حلال قرار داد و به تدريج در كسب مشروع پيشرفت نمود تا سرمايه قابل توجهى به هم زد، ابتداى هر سال خمس درآمدش را مى‌پرداخت و در ضمن به مستمندان و دردمندان هم كمك قابل توجهى مى‌كرد.

رفته رفته به مجالس مذهبى راه پيدا كرد و عاقبت، بنيانگذار يكى از جلسات مهم مذهبى تهران شد.

تشكيل جلسه مذهبى به دست او مصادف با ايامى بود كه من در حدود بيست و شش سال از عمرم مى‌گذشت و طلبه حوزه علميه قم بودم، و محرم و صفر و ماه رمضان هم در تهران در مجالس و مساجد براى تبليغ دين حاضر مى‌شدم.

از طريق مجالس دينى با چهره نورانى او آشنا شدم، و به توسط يكى از دوستان به مسأله توبه او به دست مرجعيت شيعه آگاه شدم.

دوستى و رفاقتم با او طولانى شد، در حدود سال 1367 به بستر بيمارى افتاد، پيام داد به عيادتم بيا. بنا داشتم روز جمعه به عيادتش بروم ولى ساعت يازده شب جمعه اهل و عيالش را به بالينش مى‌خواند و از تمام شدن عمرش خبر مى‌دهد.

نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست