نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 717
(63) اندكاندك خيلى شود و قطرهقطره سيلى
گردد ..
______________________________
(329)- خيل: بمعنى گله اسب است و خيلى مجازا
بمعنى بسيار و زياد آمده. ممكن است ياء آن، ياء وحدت يا ياء نسبت باشد. در اينجا
با قرينه سيلى، ياء وحدت مناسبتر است. گاهى هم «خيلى» را براى بيان مقدارى از كثرت
بكار ميبريم. «خيلى» با «سيلى» موازنه و سجع دارد.
سعدى پس از بيان يك اصل حكمتآميز، در مقام تفسير آن برآمده است:
ضعيفان ستمديده بتدريج عليه ستمگران آماده ميشوند و عقدهها را در
دل نگه ميدارند تا چون دوران ستمگرى و زورمندى بپايان رسد، ناگهان بر ستمگر
ميتازند و كارش را ميسازند.
(330)-
و
قطر على قطر اذا اتفقت نهر
وزن شماره 28
ترجمه: چون قطرهها با هم فراهم آيند جويى ميسازند و چون جويها بهم
پيوندند دريايى بوجود مىآورند.
ر: جمع است و واحد آن قطرة ميباشد كه در فارسى با تلفظ قطره بكار
ميرود.
نظير از ناصر خسرو:
اندكاندك
علم يابد نفس چون عالى بود
قطرهقطره
جمع گردد وانگهى دريا شود
(331)-
اندكاندك
بهم شود بسيار ...
بيت بر وزن شماره 1 با قافيه مردف.
(332)- غله: محصول زراعى زمين، بطور كلى است
ولى مجازا، غله بر گندم و جو و ارزن و ذرت و برنج و چاودار اطلاق ميشود و در فقه
اسلامى گندم و جو و خرما و كشمش را كه زكات به آنها تعلق ميگيرد غلات اربعه
مينامند. غله، در اين مصراع مسند اليه است و مسند آن «دانهدانه» ميباشد.
(64) عالم را نشايد كه از سفاهت عامى به حلم درگذرد ....
(333)- عامى: منسوب است به عام با تشديد ميم
كه در نسبت فارسى، تشديد آن از ميان رفته.
(334)- مستحكم: بمعنى پابرجا و استوار، اسم
مفعول است از استحكام
مراد اين است كه دانا نبايد كارهاى سفيهانه جاهلان را با حلم و تحمل،
ناديده انگارد چه مسامحه و بخشش در اينمورد هم براى دانا زيان دارد و هم براى
نادان مضر است زيرا هيبت عالم، از ميان ميرود و نادان هم در تبهكاريش پابرجا
ميماند.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 717