نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 714
______________________________
(310)- صديقان: جمع صديق: صيغه
مبالغه بمعنى بسيار راستگو و پيروان خاص- الخاص مانى را هم نزديك به اين لفظ نامى
دادهاند.
(311)- شاهد: زيباروى.
(312)- مصحف: بضم اول و فتح ثانى بمعنى قرآن،
جمع آن مصاحف.
(313)- زنديقان: جمع زنديق. زنديق در اصل
«زنديك» بوده منسوب به زند. زند تفسير پهلوى اوستا است. بنابراين برحسب لفظ،
زنديقان پيروان زند هستند لكن مسلمين اين عنوان را بر نامسلمانان مشرك و بيشتر بر
پيروان مانى اطلاق كردهاند و بتدريج معادل با بىدين شده است جمع آن زنادقه و
مصدر آن زندقه است. در اوايل خلافت عباسيان كسانى بسيار به زندقه متهم شدند و بقتل
رسيدند.
مراد سعدى از اين قطعه آن است كه جاهلان از دانا بهرهاى نمىبرند
چنانكه كوران از منظر زيبارويان طرفى نمىبندند و زنديقان بيدين از قرآن مجيد
فايدهاى برنمىدارند.
(314)- دوستى را كه ...: عبارت مسجوع است. قيد
بعمرى با قيد بيكدم، شبه تضاد دارد.
«ياء» در دوستى «ياء» نكره است.
(315)- فراچنگ آوردن: بدست آوردن و در اينجا
در معنى استعارى بكار رفته و دوست به طعمه لذيذ همانند شده است.
(316)-
سنگى
به چند سال شود لعل پارهاى ....
فرد بر وزن شماره 19 با قافيه مقيد.
حكماى قديم معتقد بودند كه احجار بر اثر نور خورشيد به سنگهاى قيمتى
بدل ميشود و اين تبدل با مرور زمان انجام ميگيرد. در اين بيت، سعدى، دوست را به
لعل پاره تشبيه كرده يعنى همچنانكه لعل پارهاى با گذشتن چندين سال حاصل ميشود،
دوست هم با صرف وقت بسيار، بدست مىآيد. پس نبايد خاطر او را آزرد چه شكستن لعل
پاره با سنگ نشانه بيخردى است. (راجع به لعل پيش از اين گفتگو شد).
(59) عقل در دست نفس چنان گرفتار است كه مرد عاجز در دست زن گربز.
(317)- گربز: بر وزن هرمز بمعنى مكار و زيرك و
دانا و دلير است و در اينجا بمعنى مكار بكار رفته.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 714