(67)
346 شيطان، با 347 مخلصان برنمىآيد و سلطان با 348 مفلسان
349 وامش مده آنكه بىنماز است
گرچه دهنش ز فاقه باز است
350 كو فرض خدا نمىگزارد
از قرض تو نيز غم ندارد
351 امروز دو مرده بيش گيرد 352 مِركن
فردا گويد: 353 ثَربى از اينجا بركن
(68)
354 هركه در زندگى نانش نخورند چون بميرد نامش نبرند.
(69)
لذت انگور، 355 بيوه داند نه خداوند ميوه.
(70)
يوسف 356 صديق 7 در 357 خشكسال مصر 358 سير نخوردى تا گرسنگان را فراموش نكند.
359 آنكه در 360 راحت و 361 تنعم 362 زيست
او چه داند كه حال گرسنه چيست
حال درماندگان كسى داند
كه به 363 احوال خويش درماند
364 اى كه بر 365 مركب 366 تا زنده سوارى هشدار
كه خر 367 خاركش مسكين، در آب و 368 گل است
369 آتش از خانه همسايه درويش مخواه
كانچه بر روزن او ميگذرد دود دل است